برشو ای رایت روز از در شرق – ملک الشعرای بهار
برشو ای رایت روز از در شرق بشکف ای غنچهٔ صبح از بر کوه دهر را تاج زر آویز به فرق کامدم زین شب مظلم بهستوه ای شب موحش انده گستر...یا که به راه آرم این صید دل رمیده را – ملک الشعرای بهار
یا که به راه آرم این صید دل رمیده را یا به رهت سپارم این جان به لب رسیده را یا ز لبت کنم طلب قیمت خون خویشتن یا به تو...خوشا دردی که درمانش تو باشی – فخرالدین عراقی
خوشا دردی که درمانش تو باشی خوشا راهی که پایانش تو باشی خوشا چشمی که رخسار تو بیند خوشا ملکی که سلطانش تو باشی خوشا آن دل که دلدارش تو گردی...داند آنکس که ز دیدار تو برخوردار است – رضی الدین آرتیمانی
داند آنکس که ز دیدار تو برخوردار است که خرابات و حرم غیر در و دیوار است ای که در طور ز بیحوصلگی مدهوشی دیده بگشای که عالم همهگی دیدار است...به دادم برس ای اشک – اردلان سرفراز
به دادم برس ای اشک دلم خیلی گرفته نگو از دوری کی نپرس از چی گرفته منو دریغ یک خوب به ویرونی کشونده عزیزمه تا وقتی نفس تو سینه مونده تو...بوي موهات زير بارون – اردلان سرفراز
بوي موهات زير بارون بوي گندم زار نمناك بوي سبزه زار خيس بوي خيس تن خاك جاده هاي مهربوني رگاي آبي دستات غم بارون غروب ته چشمات تو صدات قلب تو...ساقی، ز شکر خنده شراب طرب انگیز – فخرالدین عراقی
ساقی، ز شکر خنده شراب طرب انگیز در ده، که به جان آمدم از توبه و پرهیز در بزم ز رخسار دو صد شمع برافروز وز لعل شکربار می و نقل...من مست می عشقم هشیار نخواهم شد – فخرالدین عراقی
من مست می عشقم هشیار نخواهم شد وز خواب خوش مستی بیدار نخواهم شد امروز چنان مستم از بادهٔ دوشینه تا روز قیامت هم هشیار نخواهم شد تا هست ز نیک...دستِ تو یاسِ نوازش – اردلان سرفراز
دستِ تو یاسِ نوازش در سحرگاهِ بهاری ای همه آرامش از تو در سَر انگشتت چه داری؟ در کتابِ قصهء من معنیِ هر دل سپردن خود شکستن ، بود و مردن...برچسب ها
- اشعار صائب تبریزی (10)
- صائب تبریزی (10)
- شعر صائب تبریزی (10)
- شعر سعدی (16)
- شعر شهریار (11)
- وحشی بافقی (13)
- شهریار (52)
- شعر وحشی بافقی (8)
- اشعار سیمین بهبهانی (7)
- بیدل دهلوی (11)
- سیمین بهبهانی (7)
- مولانا (23)
- شعر سیمین بهبهانی (7)
- سعدی (25)
- عبید زاکانی (8)
- اشعار شهریار (10)
- اشعار وحشی بافقی (10)
- شعر (10)
- عشق (13)
- اشعار سعدی (20)