1
ماهم که هاله یی به رخ از دود آهش است – شهریار
ماهم که هاله یی به رخ از دود آهش است دایم گرفته چون دل من روی ماهش است دیگر نگاه ، وصف بهاری نمی کند شرح خزانِ دل به زبان نگاهش است راه نگاه بست به چشم سیه که دید موی دماغ ها همه جا خار راهش است دیدم نهان فرشته ی شرم و عفاف او آورده سر به گوش من و عذر خواهش است روز […]
0