اشکش چکید و دیگرش آن آبرو نبود – شهریار
اشکش چکید و دیگرش آن آبرو نبود از آب رفته هیچ نشانی به جو نبود مژگان کشید رشته به سوزن ولی چه سود دیگر به چاک سینه مجال رفو نبود دیگر...امشب از دولت می دفع ملالی کردیم – شهریار
امشب از دولت می دفع ملالی کردیم این هم از عُمر شبی بود که حالی کردیم ما کجا و شب میخانه خدایا چه عجب کز گرفتاری ایام مجالی کردیم تیر از...برچسب ها
- وحشی بافقی (13)
- مولانا (23)
- شعر سعدی (16)
- شعر شهریار (11)
- اشعار سیمین بهبهانی (7)
- شعر (10)
- شهریار (52)
- سیمین بهبهانی (7)
- صائب تبریزی (10)
- شعر سیمین بهبهانی (7)
- شعر صائب تبریزی (10)
- عشق (13)
- اشعار صائب تبریزی (10)
- عبید زاکانی (8)
- اشعار سعدی (20)
- اشعار وحشی بافقی (10)
- شعر وحشی بافقی (8)
- بیدل دهلوی (11)
- اشعار شهریار (10)
- سعدی (25)