مناجات خواجه عبدالله انصاری منت خدای را عزوجل
منت خداي را عزوجل که طاعتش موجب قربتست و بشکر اندرش مزيد نعمت. هر نفسي که فرو ميرود ممد حياتست و چون برمي آيد مفرح ذات. پس در هر نفسي دو نعمت موجودست و بر هر نعمتي شکري واجب .
از دست و زبان که برآيد / کز عهده شکرش بدرآيد
اعملوا آل داود شکرا و قليل من عبادي الشکور
بنده همان به که ز تقصير خويش / عذر بدرگاه خداي آورد
ور نه سزاوار خداونديش / کس نتواند که به جاي آورد
باران رحمت بي حسابش همه را رسيده و خوان نعمت بي دريغش همه جا کشيده. پرده ناموس بندگان به گناه فاحش ندرد و وظيفه روزي به خطاي منکر نبرد .
اي کريمي که از خزانه غيب / گبر و ترسا وظيفه خور داري
دوستان را کجا کني محروم / تو که با دشمن اين نظر داري
فراش باد صبا را گفته تا فرش زمردين بگسترد و دايه ابر بهاري را فرموده تا بنات نبات را در مهد زمين بپرورد و درختان را به خلعت نوروزي قباي سبزورق در برگرفته و اطفال شاخ را به قدوم موسم ربيع کلاه شکوفه بر سر نهاده و عصاره نايي به قدرت او شهد فايق شده و تخم خرمايي به تربيتش نخل باسق گشته.
ابر و باد و مه و خورشيد و فلک در کارند / تا تو ناني بکف آري و بغفلت نخوري
همه از بهر تو سرگشته و فرمان بردار / شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبري
در خبر است از سرور کائنات و مفخر موجودات و رحمت عالميان و صفوت آدميان و تتمه دور زمان محمد مصطفي (ص) شفيع مطاع، نبي کريم، قسيم جسيم، نسيم و سيم
چه غم ديوار امت را که دارد چون تو پشتيبان / چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتيبان
بلغ العلي بکماله کشف الدجي بجماله / حسنت جميع خصاله صلوا عليه و آله
هرگاه که يکي از بندگان گنه کار پريشان روزگار دست انابت به اميد اجابت به درگاه حق جل و علا بردارد ايزد تعالي در وي نظر نکند بازش بخواند باز اعراض کند .
ديگربارش به تضرع و زاري بخواند حق سبحانه و تعالي فرمايد:« يا ملائکتي قد استحييت من عبدي و ليس له رب غيري فقد غفرت له» دعوتش اجابت کردم و حاجتش برآوردم که از بسياري دعا و زاري بنده همي شرم دارم .
کرم بين و لطف خداوندگار / گنه بنده کردست و او شرمسار
عاکفان کعبه جلالش به تقصير عبادت معترف که ماعبدناک حق عبادتک و واصفان حليه جمالش به تحير منسوب که ماعرفناک حق معرفتک
گر کسي وصف او ز من پرسد / بيدل از بي نشان چه گويد باز
عاشقان کشتگان معشوقند / برنيايد ز کشتگان آواز
يکي از صاحبدلان سر به جيب مراقبت فرو برده بود و در بحر مکاشفت مستغرق شده آنگه که از آن حالت باز آمد يکي از دوستان به طريق انبساط او را گفت: از آن بوستان که بودي ما را چه تحفه اي کرامت آوردي؟
گفت: بخاطر داشتم که چون به درخت گل رسم دامني پر کنم هديه اصحاب را. چون برسيدم بوي گلم چنان مست کرد که دامنم از دست برفت .
اي مرغ سحر عشق ز پروانه بياموز / کان سوخته را جان شد و آواز نيامد
اين مدعيان در طلبش بي خبرانند / کانرا که خبر شد خبري باز نيامد
اي برتر از خيال و قياس و گمان و وهم / وز هر چه گفته اند و شنيديم و خوانده ايم
مجلس تمام گشت و به آخر رسيد عمر / ما همچنان در اول وصف تو مانده ايم
مطالب از سراسر وب
مطالب مشابه
💎 خرید بک لینک: هنر یا ریسک؟ تجربه واقعی سایتهای موفق
صنعت چرم دوزی، هنری اصیل و پرطرفدار است که جایگاه ویژهای در فرهنگ و اقتصاد ما دارد. با گسترش کسب و کارهای آنلاین، فعالان این حوزه نیز برای دیده شدن...موتیف و نقش آن در شعر فارسی
موتیف و نقش آن در شعر فارسی بسم الله الرحمن الرحیم موتیف چیست؟ نقش آن در شعر سپید فارسی چگونه است موتیف (motif) یکی از بنیادیترین عناصر تکرار شونده در متن...📊 تجربه واقعی: تأثیر خرید بک لینک بر رتبه سایت
رقابت برای کسب رتبه های برتر در نتایج جستجوی گوگل هر روز شدیدتر می شود و صاحبان وب سایت های آموزشی باید استراتژی های هوشمندانه ای را برای بهبود جایگاه...غزل مجال کمی بود…
دلم به تیغِ تمنّا، گَزیده شد که بمان… و از نهادِ من آهی دمیده شد که بمان تو فکرِ رفتن و خون از خرید بک لینک و رپورتاژ گلویِ بلبل ها،...🧩 راز سایتهای برتر: ترکیب بک لینک و محتوای جذاب
صنعت زیبایی و پزشکی زیبایی یکی از پرسودترین حوزه های کسب و کار آنلاین محسوب می شود. کلینیک ها و مراکز زیبایی که خدمات لیزر تاتو ارائه می دهند، برای...برچسب ها
- صائب تبریزی (10)
- سعدی (25)
- اشعار صائب تبریزی (10)
- اشعار وحشی بافقی (10)
- عبید زاکانی (8)
- بیدل دهلوی (11)
- شهریار (52)
- شعر سعدی (16)
- شعر شهریار (11)
- مولانا (23)
- اشعار شهریار (10)
- وحشی بافقی (13)
- اشعار سیمین بهبهانی (7)
- سیمین بهبهانی (7)
- شعر (10)
- عشق (13)
- شعر سیمین بهبهانی (7)
- شعر وحشی بافقی (8)
- شعر صائب تبریزی (10)
- اشعار سعدی (20)

دیدگاهها بسته شدهاند.