یه روزی یه کف بین پیر ٬ نشست و فالمو گرفت – مریم حیدرزاده
یه روزی یه کف بین پیر ٬ نشست و فالمو گرفت
اون رفت و هر چی گفته بود ٬ فکر و خیالمو گرفت
غریب بود و یه کم سیاه ٬ مهربونو خمیده پشت
چه بوی اسپندی میداد ٬ چشاش نجیب بود و درشت
بهم نگاهی کرد و گفت ٬ فالتو میخوای بگیرم ؟
گفتم بگیر ٬ بعدم بگو ٬ بگو چه وقتی میمیرم ؟
گفت دخترم کف میبینم ٬ قهوه و فنجون ندارم
نه بلدم ٬ نه دوست دارم اداشونو در بیارم
گفتم بگو اینم دستام ٬ از روی چپ میگی یا راس
خندیدی و گفت فرق نداره ٬ هر دستی که میل شماس
تو زندگیت سختی دیدی ٬ فالت چرا پر از غمه ؟
م ٬ توی اسمت میبینم ٬ درست میگم نه ٬ مریمه ؟
یکی رو دوست داشتی که رفت ٬ مردا همه عین همن
خوبم توشون پیدا میشه ٬ اما خوبا خیلی کمن
بچه بودی چند تا خطر گذشته از بیخ سرت
خیال داری سفر بری ٬ خیر الهی سفرت
یکی دیگه تازگیا تو زندگیت پیدا شده
زیاد بهش تکیه نکن ٬ دوست داره ولی بده
دشمن چقدر زیاد داری ٬ راستی مگه چه کاره ای ؟
فکر نکنم دارا باشی ٬ نمی بینم ستاره ای
دو سه تا لکه میبینم ٬ دلت شکسته از کسی
یکی ته قلبته که میخوای بهش زود برسی
خدا رو از یاد نبری ٬ آیندتم پاکه ونیک
دو سه تا سد تو راهته٬ دوتا بزرگ ٬ یکی کوچیک
یکی تو قوم و خویشتون یکم مریضه مگه نه ؟
همونه که اسیرشی ؟ واست عزیزه مگه نه ؟
نگامو چیدم از نگاش با کلی غصه خندیدم
اصلن چی گفت و از کی گفت ٬ فالم چی بود نفهمیدم
آدمای فالای من مثل خودش غریب بودن
یعنی که خط های دستم ٬ انقدر کج و عجیب بودن ؟
خیلی خجالت کشیدم ٬ غم از نگاش چکه میکرد
گفتم چرا فال میگیری تو این هوای خیلی سرد ؟
چیه فالت درست نبود ٬ میخوای که مزدمو ندی ؟
نه ٬ هر چی گفتی راس بودش٬ تو راه حلم بلدی ؟
بغض گلوش آخر سر تو شهر چشماش ترکید
گفت دخترم باور نکن ٬ هیچکسی فردا رو ندید
من یه غریبم و اسیر ٬ تو شهرتون در به درم
دروغ میگم تا شبمو یه جور به فردا ببرم
منم یه بندم مثل تو ٬ تقدیرامون دست خداست
من کی باشم که بتونم ٬ بگم تو طالعت کجاست
گذشتم و نذاشتم اون بیشتر از این بهم بگه
اون ولی گفتش واسه فال نرو پیش کسه دیگه
دیدم اونو که دوباره به یه کسی دیگه رسید
بازم همون کف بینی ها دوباره بغضش ترکید
دنیای بی وفای ما از این کسا زیاد داره
از زمین و از آسمن غریب و کولی میباره
از همه چی که بگذریم تمامشم دروغ نبود
شاید به خاطر همین سرش زیاد شلوغ نبود
سر اونا که راس میگن همیشه خیلی خلوته
چه توی فال ٬ چه زندگی ٬ دنیا پر از خیانته
کف بین پیر هر چی که گفت دلم یه گوشه ای نوشت
تا ببینه حق با اونه یا بازیهای سرنوشت؟
همه شبیه هم شدیم ٬ فالامونم عین همه
اما فقط اون از کجا دونست که اسمم مریمه ؟
این که تموم شد و گذشت اما عجب کف بینی بود
ته دلش زلالتر از پیش گوییای چینی بود
دستام براش فرقی نداشت ٬ اون با دلش فالمو گرفت
از بعضی حرفا بگذریم دروغ چرا راستشو گفت
دل و ببین که همه جا یه جور به دردت میخوره
یکی باهاش فال میگیره ٬ یکی پولاشو میشماره
خلاصه که دلای پاک ٬ قسمت هر کس نمیشه
دلای روشن و زلال مال غریباس همیشه
اینم یه قصه عجیب ٬ فالی که چیزی نمیخواست
کف بینی با یه قلب صاف ٬ نه دست چپ ٬ نه دست راست
مریم حیدر زاده
مطالب از سراسر وب
مطالب مشابه
تو مثل خواب نسیمی به رنگ اشک شقایق – مریم حیدرزاده
تو مثل خواب نسیمی به رنگ اشک شقایق تو مثل شبنم عشقی به روی پونه عاشق تو مثل دست سپیده پر از تولد نوری تو مثل نم باران لطیف و پاک...به روي گونه تابيدي و رفتي – مریم حیدرزاده
به روي گونه تابيدي و رفتي مرا با عشق سنجيدي و رفتي تمام هستي ام نيلوفري بود تو هستي مرا چيدي و رفتي كنار اتظارت تا سحر گاه شبي همپاي پيچك...دیگر مرا به معجزه دعوت نمی کنی – مریم حیدرزاده
دیگر مرا به معجزه دعوت نمی کنی با من ز درد حادثه صحبت نمی کنی دیریست پشن پنجره ماندم که رد شوی اما تو مدتی ست اجابت نمی کنی دلی که...شب رفتنت عزیزم , هرگز از یادم نمیره – مریم حیدرزاده
شب رفتنت عزیزم , هرگز از یادم نمیره واسه هرکسی که میگم قصه شو , آتیش میگیره دل من یه دریا خون بود ,چشم تو یه دنیا تردید آخرین لحظه نگاهت...اگه تو از پيشم بري سر به بيابون مي ذارم – مریم حیدرزاده
اگه تو از پيشم بري سر به بيابون مي ذارم هر چي گل شقايقه رو خاك مجنون مي ذارم اگه تو از پيشم بري من خودم و گم مي کنم به...پربازدیدترین مطالب
- هفته
- ماه
- کل
برچسب ها
- سعدی (25)
- شعر شهریار (11)
- اشعار سیمین بهبهانی (7)
- صائب تبریزی (10)
- شعر (10)
- شهریار (52)
- اشعار صائب تبریزی (10)
- شعر سیمین بهبهانی (7)
- عبید زاکانی (8)
- شعر صائب تبریزی (10)
- سیمین بهبهانی (7)
- شعر وحشی بافقی (8)
- بیدل دهلوی (11)
- اشعار سعدی (20)
- اشعار شهریار (10)
- اشعار وحشی بافقی (10)
- شعر سعدی (16)
- عشق (13)
- مولانا (23)
- وحشی بافقی (13)
دیدگاهها بسته شدهاند.