شوقيست غالب بر دلم ازنو، به دل جا کرده ای – وحشی بافقی
شوقيست غالب بر دلم ازنو، به دل جا کرده ای
جانم گرفته در ميان عشق هجوم آورده ای
ای صيد کش صياد من تاب کمندت بازده
تا چند دست و پا زند صيد گلو افشرده ای
ای عقل برچين این دکان از چار سوی عافيت
کامد به بد مستی برون رطل پيایی خورده ای
چون معدن الماس شد از عمزهٔ تو سينه ام
رحمی که پهلو مینهد آنجا دل آزرده ای
ای غير ،دل داری تو هم اما دلت را نور کو
در هر مزار افتاده است اینسان چراغ مرده ای
گو مرغ آیی ره بتاب از ما سمندر مشربان
یعنی به آتش در شدن ناید ز هر افسرده ای
وحشی چه معنيها که تو کردی به این صورت عيان
تا ره به این معنی برد کو پی به معنی برده ای
مطالب از سراسر وب
مطالب مشابه
شاعر که باشی
شاعر که باشی سارتر می گفت: هر چقدر که بدانی بیشتر زجر می کشی( به ویژه که بدانی و نتوانی حال آنکه دانستن هم خود اراده ای می خواهد ) .خب...صلابت کوهستان (پارت پنجم)
صلابت کوهستان (پارت پنجم) پارت پنجم: بازگشت به دامن زمین مرد پس از لحظاتی طولانی بر قله، آهسته برخاست. نور خورشید اکنون آنقدر گرم شده بود که برفهای کنار سنگها قطرهقطره...تو برای منی؛ حتی اگر نگویم
تو برای منی؛ حتی اگر نگویم عزیزکم… با چه زبانی باید بگویم که تو برای منی؟ قهر کنم؟ حرف بزنم؟ شعر بگویم؟ یا شاید دلت میخواهد فریاد بزنم و جهانی را...برچسب ها
- بیدل دهلوی (11)
- مولانا (23)
- وحشی بافقی (13)
- اشعار سیمین بهبهانی (7)
- صائب تبریزی (10)
- شهریار (52)
- اشعار سعدی (20)
- سیمین بهبهانی (7)
- شعر سعدی (16)
- شعر (10)
- عشق (13)
- شعر وحشی بافقی (8)
- سعدی (25)
- شعر سیمین بهبهانی (7)
- شعر صائب تبریزی (10)
- عبید زاکانی (8)
- شعر شهریار (11)
- اشعار صائب تبریزی (10)
- اشعار شهریار (10)
- اشعار وحشی بافقی (10)
دیدگاهها بسته شدهاند.