روزها فکر من این است و همه شب سخنم – مولانا
روزها فکر من این است و همه شب سخنم که چرا غافل از احوال دل خویشتنم از کجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود؟ به کجا مى روم؟ آخر ننُمایى وطنم...من از کجا پند از کجا باده بگردان ساقیا – مولانا
من از کجا پند از کجا باده بگردان ساقیا آن جام جان افزای را برریز بر جان ساقیا بر دست من نه جام جان ای دستگیر عاشقان دور از لب بیگانگان...خنک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش – مولانا
همه صیدها بکردی هله میر بار دیگر سگ خویش را رها کن که کند شکار دیگر همه غوطهها بخوردی همه کارها بکردی منشین ز پای یک دم که بماند کار دیگر...برچسب ها
- شعر شهریار (11)
- شعر سیمین بهبهانی (7)
- سعدی (25)
- عشق (13)
- مولانا (23)
- اشعار صائب تبریزی (10)
- شعر (10)
- صائب تبریزی (10)
- وحشی بافقی (13)
- شعر صائب تبریزی (10)
- شهریار (52)
- شعر سعدی (16)
- اشعار وحشی بافقی (10)
- اشعار سعدی (20)
- شعر وحشی بافقی (8)
- اشعار سیمین بهبهانی (7)
- اشعار شهریار (10)
- بیدل دهلوی (11)
- سیمین بهبهانی (7)
- عبید زاکانی (8)