در خیابان باغ، فصل بهار – ملک الشعرای بهار
در خیابان باغ، فصل بهار
میچمید آن گراز پستشعار
بلبلی چند از قفای گراز
بر سر شاخ گل مدیحطراز
گه به بحر طویل و گاه خفیف
میسرودند شعرهای لطیف
در قفای گراز خودکامه
این چکامه سرودی، آن چامه
آن یکی نغمهٔ مغانی داشت
وآن دگر لحن خسروانی داشت
مرغکان گه به شاخه، گاه به ساق
مترنم به شیوهٔ عشاق
گه ز گلبن به خاک جستندی
گه به زیر ستاک جستندی
خوک نادان به عادت جهال
شده سرخوش به نغمهٔ قوال
دم به تحسینشان بجنباندی
گوش واکردی و بخواباندی
نیز گاهی سری تکان دادی
خبرگیهای خود نشان دادی
مرغکان لیک فارغ از آن راز
بینیاز از قبول و رد گراز
زآن به دنبال او روان بودند
که فقیران، گرسنگان بودند
او دریدی به گاز خویش زمین
تا خورد بیخ لاله و نسرین
و آمدی ز آن شیارهاش پدید
کرمهایی لطیف، زرد و سفید
بلبلان رزق خویش میخوردند
همه بر خوک چاشت میکردند
جاهلانی که گشتهاند عزیز
نه به حق، بل به نیش و ناخن تیز
پیششان مرغکان ترانه کنند
تا که تدبیر آب و دانه کنند
خوک نادان به لالهزار اندر
مرزها را نموده زیر و زبر
لقمههایی کلان برانگیزد
خردههایی از آن فرو ریزد
مرغکان خردههاش چینه کنند
وز پی کودکان هزینه کنند
نغمهخوانان به بوی چینه چمان
نغمههاشان مدیح محتشمان
حمقا آن به ریش میگیرند
وز کرامات خویش میگیرند
لیک غافل که جز چرندی نیست
غیر افسوس و ریشخندی نیست
مطالب از سراسر وب
مطالب مشابه
شعر ملک الشعرای بهار برای مرگ ایرج میرزا
شعر ملک الشعرای بهار برای مرگ ایرج میرزا : ایرجا! رفتی و اشعار تو ماند کوچ کردی تو و آثار تو ماند چون کند قافله کوچ از صحرا مینهد آتشی از...ای گنبد گيتی! ای دماوند! – ملک الشعرای بهار
ای دیو سپيد پای در بند! ای گنبد گيتی! ای دماوند! از سيم به سر یکی کله خود ز آهن به ميان یکی کمر بند تا چشم بشر...شمعیم و دلی مشعلهافروز و دگر هیچ – ملک الشعرای بهار
شمعیم و دلی مشعلهافروز و دگر هیچ شب تا به سحر گریهی جانسوز و دگر هیچ افسانه بود معنی دیدار، که دادند در پرده یکی وعدهی مرموز و دگر هیچ خواهی...عشقت آتش به دل کس نزند تا دل ماست – ملک الشعرای بهار
عشقت آتش به دل کس نزند تا دل ماست کی بهمسجد سوزد آن شمع که در خانه رواست به وفایی که نداری قسم ای ماه جبین هر جفایی که کنی بر...شمعیم و دلی مشعلهافروز و دگر هیچ – ملک الشعرای بهار
شمعیم و دلی مشعلهافروز و دگر هیچ شب تا به سحر گریهی جان سوز و دگر هیچ افسانه بود معنی دیدار، که دادند در پرده یکی وعدهی مرموز و دگر هیچ...پربازدیدترین مطالب
- هفته
- ماه
- کل
برچسب ها
- صائب تبریزی (10)
- شعر سعدی (16)
- شعر وحشی بافقی (8)
- شعر (10)
- اشعار سیمین بهبهانی (7)
- بیدل دهلوی (11)
- اشعار وحشی بافقی (10)
- شهریار (52)
- عبید زاکانی (8)
- شعر شهریار (11)
- مولانا (23)
- عشق (13)
- اشعار سعدی (20)
- وحشی بافقی (13)
- شعر سیمین بهبهانی (7)
- اشعار شهریار (10)
- شعر صائب تبریزی (10)
- اشعار صائب تبریزی (10)
- سعدی (25)
- سیمین بهبهانی (7)
دیدگاهها بسته شدهاند.