تاریخ ارسال : ۲۰ آذر ۱۳۹۹ ارسال دیدگاه
شعر شب یلدا از حافظ
بر سر آنم که گر ز دست برآید
دست به کاری زنم که غصه سر آید
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته درآید
صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی بو که برآید
بر در ارباب بیمروت دنیا
چند نشینی که خواجه کی به درآید
ترک گدایی مکن که گنج بیابی
از نظر ره روی که در گذر آید
صالح و طالح متاع خویش نمودند
تا که قبول افتد و که در نظر آید
بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر
باغ شود سبز و شاخ گل به بر آید
غفلت حافظ در این سراچه عجب نیست
هر که به میخانه رفت بیخبر آید
حافظ شیرازی
بازدید: 1346 بازدید
مطالب از سراسر وب
مطالب مشابه
ایجاز در شعر سپید
ایجاز در شعر سپید بسم الله الرحمن الرحیم الان که بحث فرم و ساختار را در شعر سپید فارسی تمام کرده ام وارد مبحث جدیدی میشویم ( ایجاز در شعر سپید...زیبایی شناسی هنر شعر
زیبایی شناسی هنر شعر همیشه از عبور کردن از یک مسیر و جاده یکنواخت خسته شده ام تو چطور ؟ حتی از تکرار دیدن یک کوه ،یک دشت ،یک گونه گل...اگر عشق نبود
اگر عشق نبود برخی از نوشته ها و آثار بزرگان ادب را که می خوانم از شدت علاقه گریه ام می گیرد. فقط می توانم تحسین شان بکنم. از خواندن این...برچسب ها
- عشق (13)
- شعر (10)
- شعر وحشی بافقی (8)
- شعر سعدی (16)
- بیدل دهلوی (11)
- وحشی بافقی (13)
- سیمین بهبهانی (7)
- شعر صائب تبریزی (10)
- اشعار شهریار (10)
- شهریار (52)
- صائب تبریزی (10)
- سعدی (25)
- اشعار سعدی (20)
- اشعار سیمین بهبهانی (7)
- شعر شهریار (11)
- عبید زاکانی (8)
- اشعار وحشی بافقی (10)
- شعر سیمین بهبهانی (7)
- مولانا (23)
- اشعار صائب تبریزی (10)
دیدگاهها بسته شدهاند.