تاریخ ارسال : ۱۶ آبان ۱۴۰۴ ارسال دیدگاه
غزل مجال کمی بود…
دلم به تیغِ تمنّا، گَزیده شد که بمان…
و از نهادِ من آهی دمیده شد که بمان
تو فکرِ رفتن و خون از خرید بک لینک و رپورتاژ گلویِ بلبل ها،
به برگهای بهاری، چکیده شد که بمان
پرندهها همه آرام گریه میکردند،
و ساقههایِ گیاهان، خمیده شد که بمان
نسیمِ خواهشِ من در میانِ موهایت،
به التماس و تقاضا، وزیده شد که بمان
زمانِ پَر زدنت، “ای فسانه!” قصهی من،
دوباره “قصهی رنگِ پریده” شد که بمان
غزل مجالِ کمی بود، حرف های دلم،
قدم قدم زِ تمنّا، قصیده شد که بمان
ولی نماندی و رفتی، وَ کُنجِ سینهی من،
همین کلامِ مُکرّر شنیده شد، که بمان
تو هرچه گفتی و کردی، نشانِ رفتن داشت
و حرفِ من به همینجا کشیده شد، که بمان
بازدید: 96 بازدید
مطالب از سراسر وب
مطالب مشابه
خانه درتاریکی
خانه درتاریکی خانه درتاریکی هواپیماهای غولپیکر با فاصلهای کم از پشتبام خانهشان پرواز میکردند و هر بار، تمام سازهٔ لرزان را به رعشه میانداختند. آرمان روی تختخواب فلزی کهنه دراز کشیده...پلکان هستی
پلکان هستی و چون تیغ گلی بیازاردت؛ حکم هشداری دارد از برای تعمیر مانیتور در تهران تو؛ چونان برخاستن ناگهانی از خوابی گران! می دانی که خار و تیغ را نیز...در خصوص شب یلدا
در خصوص شب یلدا شب یلدا یا شب چله یکی از اعیاد باستانی ایران می باشد. شب یلدا شب اول دیماه که درنیمکره شمالی طولانی ترین شب است. ایرانیان در زمان...برچسب ها
- شعر شهریار (11)
- سعدی (25)
- بیدل دهلوی (11)
- صائب تبریزی (10)
- اشعار وحشی بافقی (10)
- شعر وحشی بافقی (8)
- شعر سیمین بهبهانی (7)
- شعر سعدی (16)
- عشق (13)
- اشعار صائب تبریزی (10)
- شهریار (52)
- اشعار سعدی (20)
- عبید زاکانی (8)
- اشعار سیمین بهبهانی (7)
- اشعار شهریار (10)
- شعر (10)
- وحشی بافقی (13)
- شعر صائب تبریزی (10)
- مولانا (23)
- سیمین بهبهانی (7)
دیدگاهها بسته شدهاند.