تاریخ ارسال : ۱۱ اسفند ۱۳۹۷ ارسال دیدگاه
دیشب نبودی من هراسان گریه کردم – محمد علی رستمی
دیشب نبودی من هراسان گریه کردم
امشب کنارت سهل و آسان گریه کردم
خندیدی امّا در دلت آشفتگی بود
محو نگاهت وه چه نالان گریه کردم
نوری طلعلع می زد از رویای پنهان
من هم برای قهر دوران گریه کردم
گفتی زمستانی شدی در فصل گرما
فرصت شد و بر این و بر آن گریه کردم
ابری رسید امّا کمی باران نیاورد
آتش گرفتم جای باران گریه کردم
گفتی زمانش می رسد بگذار و بگذر
بستم دو چشمم را چو طفلان گریه کردم
کشتار و قتل و غارت دنیا به ما چه ؟!
اینجا به فکر پوچ انسان گریه کردم
اندوه بی پایان تمام ای کاش می شد
می گفتم از شوقت خرامان گریه کردم
شوق « وصالت » شهر را در می نوردید
تا کس نگوید من هراسان گریه کردم
از : محمد علی رستمی (وصال)
بازدید: 1788 بازدید
مطالب از سراسر وب
مطالب مشابه
پلکان هستی
پلکان هستی و چون تیغ گلی بیازاردت؛ حکم هشداری دارد از برای تعمیر مانیتور در تهران تو؛ چونان برخاستن ناگهانی از خوابی گران! می دانی که خار و تیغ را نیز...در خصوص شب یلدا
در خصوص شب یلدا شب یلدا یا شب چله یکی از اعیاد باستانی ایران می باشد. شب یلدا شب اول دیماه که درنیمکره شمالی طولانی ترین شب است. ایرانیان در زمان...آخر آن کجاست؟
آخر آن کجاست؟ آدمی که خودش را دوست نداشته باشد، نمیتواند دیگری را دوست بدارد. کسی که از دیگران متنفر است، چون خودش را بسیار دوست دارد نمیتواند دیگری را با...برچسب ها
- شعر وحشی بافقی (8)
- اشعار صائب تبریزی (10)
- صائب تبریزی (10)
- بیدل دهلوی (11)
- سعدی (25)
- شعر صائب تبریزی (10)
- شعر سیمین بهبهانی (7)
- شعر سعدی (16)
- عشق (13)
- سیمین بهبهانی (7)
- شعر شهریار (11)
- اشعار سعدی (20)
- اشعار وحشی بافقی (10)
- اشعار شهریار (10)
- مولانا (23)
- عبید زاکانی (8)
- وحشی بافقی (13)
- شعر (10)
- شهریار (52)
- اشعار سیمین بهبهانی (7)
دیدگاهها بسته شدهاند.