تاریخ ارسال : ۱۰ بهمن ۱۳۹۷ ارسال دیدگاه
شباب عمر عجب با شتاب می گذرد – شهریار
شباب عمر عجب با شتاب می گذرد
بدین شتاب خدایا شباب می گذرد
شباب و شاهد و گل مغتنم بود ساقی
شتاب کن که جهان با شتاب می گذرد
به چشم خود گذر عمر خویش می بینم
نشسته ام لب جوئی و آب می گذرد
به روی ماه نیاری حدیث زلف سیاه
که ابر از جلو آفتاب می گذرد
خراب گردش آن چشم جاودان مستم
که دور جام جهان خراب می گذرد
به آب و تاب جوانی چگونه غره شدی
که خود جوانی و این آب و تاب می گذرد
به زیر سنگ لحد استخوان پیکر ما
چو گندمی است که از آسیاب می گذرد
کمان چرخ فلک شهریار در کف کیست
که روزگار چو تیر شهاب می گذرد
استاد شهریار

بازدید: 2180 بازدید
مطالب از سراسر وب
مطالب مشابه
شاعر که باشی
شاعر که باشی سارتر می گفت: هر چقدر که بدانی بیشتر زجر می کشی( به ویژه که بدانی و نتوانی حال آنکه دانستن هم خود اراده ای می خواهد ) .خب...صلابت کوهستان (پارت پنجم)
صلابت کوهستان (پارت پنجم) پارت پنجم: بازگشت به دامن زمین مرد پس از لحظاتی طولانی بر قله، آهسته برخاست. نور خورشید اکنون آنقدر گرم شده بود که برفهای کنار سنگها قطرهقطره...تو برای منی؛ حتی اگر نگویم
تو برای منی؛ حتی اگر نگویم عزیزکم… با چه زبانی باید بگویم که تو برای منی؟ قهر کنم؟ حرف بزنم؟ شعر بگویم؟ یا شاید دلت میخواهد فریاد بزنم و جهانی را...برچسب ها
- شعر سعدی (16)
- شعر شهریار (11)
- بیدل دهلوی (11)
- اشعار صائب تبریزی (10)
- صائب تبریزی (10)
- سعدی (25)
- مولانا (23)
- شعر وحشی بافقی (8)
- اشعار سیمین بهبهانی (7)
- اشعار شهریار (10)
- سیمین بهبهانی (7)
- عشق (13)
- وحشی بافقی (13)
- اشعار سعدی (20)
- اشعار وحشی بافقی (10)
- شعر سیمین بهبهانی (7)
- عبید زاکانی (8)
- شعر (10)
- شعر صائب تبریزی (10)
- شهریار (52)
دیدگاهها بسته شدهاند.