تاریخ ارسال : ۲۲ اسفند ۱۳۹۷ ارسال دیدگاه
دگر آن شبست امشب که ز پی سحر ندارد – وحشی بافقی

دگر آن شبست امشب که ز پی سحر ندارد
من و باز آن دعاها که یکی اثر ندارد
من و زخم تیز دستی که زد آنچنان به تیغم
که سرم فتاده برخاک و تنم خبر ندارد
همه زهر خورده پیکان خورم و رطب شمارم
چه کنم که نخل حرمان به از این ثمر ندارد
ز لبی چنان که بارد شکرش ز شکرستان
همه زهر دارد اما چه کند شکر ندارد
به هوای باغ مرغان همه بالها گشاده
به شکنج دام مرغی چه کند که پر ندارد
بکش و بسوز و بگذر منگر به این که عاشق
بجز این که مهر ورزد گنهی دگر ندارد
می وصل نیست وحشی به خمار هجر خو کن
که شراب ناامیدی غم درد سر ندارد.
“وحشی بافقی”
بازدید: 2367 بازدید
مطالب از سراسر وب
مطالب مشابه
پلکان هستی
پلکان هستی و چون تیغ گلی بیازاردت؛ حکم هشداری دارد از برای تعمیر مانیتور در تهران تو؛ چونان برخاستن ناگهانی از خوابی گران! می دانی که خار و تیغ را نیز...در خصوص شب یلدا
در خصوص شب یلدا شب یلدا یا شب چله یکی از اعیاد باستانی ایران می باشد. شب یلدا شب اول دیماه که درنیمکره شمالی طولانی ترین شب است. ایرانیان در زمان...آخر آن کجاست؟
آخر آن کجاست؟ آدمی که خودش را دوست نداشته باشد، نمیتواند دیگری را دوست بدارد. کسی که از دیگران متنفر است، چون خودش را بسیار دوست دارد نمیتواند دیگری را با...برچسب ها
- اشعار صائب تبریزی (10)
- صائب تبریزی (10)
- اشعار شهریار (10)
- اشعار سعدی (20)
- اشعار وحشی بافقی (10)
- عبید زاکانی (8)
- شعر شهریار (11)
- عشق (13)
- شعر سیمین بهبهانی (7)
- سیمین بهبهانی (7)
- بیدل دهلوی (11)
- شعر (10)
- وحشی بافقی (13)
- سعدی (25)
- اشعار سیمین بهبهانی (7)
- شعر صائب تبریزی (10)
- شهریار (52)
- شعر وحشی بافقی (8)
- شعر سعدی (16)
- مولانا (23)
دیدگاهها بسته شدهاند.