تاریخ ارسال : ۳ مهر ۱۳۹۸ ارسال دیدگاه
میکند سلسلهی زلف تو دیوانه مرا – عبید زاکانی
میکند سلسلهی زلف تو دیوانه مرا
میکشد نرگس مست تو به میخانه مرا
متحیر شدهام تا غم عشقت ناگاه
از کجا یافت در این گوشهی ویرانه مرا
هوس در بناگوش تو دارد دل من
قطرهی اشگ از آنست چو دردانه مرا
دولتی یابم اگر در نظر شمع رخت
کشته و سوخته یابند چو پروانه مرا
درد سر میدهد این واعظ و میپندارد
کالتفاتست بدان بیهده افسانه مرا
چاره آنست که دیوانگیی پیش آرم
تا فراموش کند واعظ فرزانه مرا
از می مهر تو تا مست شدم همچو عبید
نیست دیگر هوس ساغر و پیمانه مرا
عبید زاکانی

بازدید: 1588 بازدید
مطالب از سراسر وب
مطالب مشابه
زیبایی شناسی هنر شعر
زیبایی شناسی هنر شعر همیشه از عبور کردن از یک مسیر و جاده یکنواخت خسته شده ام تو چطور ؟ حتی از تکرار دیدن یک کوه ،یک دشت ،یک گونه گل...اگر عشق نبود
اگر عشق نبود برخی از نوشته ها و آثار بزرگان ادب را که می خوانم از شدت علاقه گریه ام می گیرد. فقط می توانم تحسین شان بکنم. از خواندن این...مهمانی نور
مهمانی نور بنام خدا لایسنس نود ۳۲ پنجره اتاقم را باز کردم، نگاهی به آسمان انداختم، آرامش عجیبی سراپای وجودم را فرا گرفت. عمیق تر نگریستم دنیایی از زیبائی را در...دختران ایران!
دختران ایران! به نام خداوندگار گام هایت را آهسته بردار بانوی اصیل. چنان میدرخشی در میان دشت ها، لاله ها واژگونند از آن تو. چنان روییدنی از گام هایت پیداست که...برچسب ها
- شهریار (52)
- مولانا (23)
- عبید زاکانی (8)
- اشعار صائب تبریزی (10)
- شعر سیمین بهبهانی (7)
- وحشی بافقی (13)
- شعر شهریار (11)
- اشعار وحشی بافقی (10)
- شعر سعدی (16)
- شعر وحشی بافقی (8)
- اشعار سیمین بهبهانی (7)
- بیدل دهلوی (11)
- اشعار سعدی (20)
- شعر (10)
- شعر صائب تبریزی (10)
- صائب تبریزی (10)
- سیمین بهبهانی (7)
- اشعار شهریار (10)
- عشق (13)
- سعدی (25)
دیدگاهها بسته شدهاند.