گزیده ای از بهترین شعرهای کوتاه عاشقانه از شاعران معروف جهان در مورد عشق و عاشقی
نام او را که دوست داشتم
روی باد نوشتم
نام او را که دوست داشتم
روی آب نوشتم
اما باد شنونده بدی است
و
آب همه نام ها را فراموش می کند
“نزار قبانی”
******
اوه عشق من!
اگر به اندازه من دیوانه بودی
جواهراتت را دور می انداختی
النگوهایت را می فروختی
و در چشمان من می خوابیدی
“نزار قبانی”
******
عشق من!
در تاریک ترین ساعت
خنده تو
من را روشن می کند
و اگر ناگهان دیدی خون من
سنگ فرش های خیابان را خونین کرده
بخند چون
خنده تو
برای دستان من همچون
شمشیر نو است
“پابلو نرودا”
******
دوستم داشته باشی یا از من متنفر باشی
هر دو لطف تو به من است
زیرا …
اگر دوستم داشته باشی
همیشه در قلبت خواهم بود
و اگر از من متنفر باشی
همیشه در ذهنت خواهم بود
“شکسپیر”
******
اشعار ناب رمانتیک
لحظه ای که تو را دیدم
عاشقت شدم
و تو
لبخند زدی
زیرا از عشقم خبر داشتی
“شکسپیر”
******
تاریکی ممکن است درختان را
و گل ها را
از چشم پنهان کند
اما نمی تواند عشق را از روح پنهان کند
“جبران خلیل جبران”
******
حتی زمانی که خواب هستیم مراقب هم هستیم
و این عشق سنگین تر از میوه های رسیده کنار دریاچه است …!
“پل الوار”
******
شعر
رویاها
آرزوها
…
هر چیز من به تو منتهی می شود
“گوته”
******
اگر ناگهان من را فراموش کردی
دنبالم نگرد
زیرا قبل از آن فراموش شده ای!
“پابلو نرودا”
******
عشق من مانند یک گل رز قرمز است
که در ماه ژوئن ظاهر می شود
عشق من مانند یک ملودی است
که به زیبایی پخش می شود
“رابرت برنز”
******
عشق مانند رودخانه است
یک جریان بی پایان
عشق بین دو انسان به اشتراک گذاشته می شود
تا به رویای کسی پاسخ دهد
داستان عشق هرگز پایانی ندارد
عشق دروغ نیست
و تو می توانی در شکوه آن سهیم شوی
زیرا عشق هرگز نمی میرد
عشق در پیرامون تو جریان دارد
در ماه و ستارگان آسمان
عشق هدیه ای از جانب خداوند است
و خدا هدیه ای از عشق …
“جان پی.رید”
******
یک روز از من خواهی پرسید:
کدام برایم مهم تر است: زندگی خودم یا زندگی تو؟
و من جواب خواهم داد: زندگی خودم!
تو من را رها خواهی کرد زیرا نمی دانی
تمام زندگی من هستی …
“جبران خلیل جبران”
******
سفر کن و به کسی نگو
زندگی عاشقانه ای داشته باش و به کسی نگو
با شادی زندگی کن و به کسی نگو
زیرا مردم چیزهای زیبا را خراب می کنند …
“جبران خلیل جبران”
******
من مال تو نیستم و در تو گم نشده ام
در تو گم نشده ام اما آرزو داشتم این چنین بود
گم شده همانند شمعی روشن در روز
گم شده همانند یک دانه برف در دریا
تو مرا دوست داری و من
تو را همیشه همچون روحی زیبا و روشن می یابم
اگرچه من هنوز … من هستم، کسی که آرزو دارد
همانند نوری گم شده در نور، در تو گم شود
“سارا تیزدیل”
******
تو نور خورشید را برایم به ارمغان آوردی
زمانی که من تنها باران را می دیدم
تو خنده را به لب هایم هدیه دادی
زمانی که من تنها درد و غم را احساس می کردم
“دونا دوناتان”
******
دیگر معجزه ای وجود ندارد
ما همدیگر را مانند سایر افراد دیدار می کنیم
نه تو برای من معجزه می کنی
و نه من برای تو
تو باد بودی و من دریا
اما دیگر شکوه و عظمتی وجود ندارد
و من فراموش شده ام
همانند برکه ای نزدیک ساحل دریا
اگرچه برکه از طوفان در امان است
و از جزر و مدها
اما تلخ تر از دریا می شود
به خاطر راکد بودنش …
“سارا تیزدیل”
******
من نام تو را
روی زمین
و یا روی آسمان
ننوشته ام
بلکه نامت را
ای عشق من
روی قلبم حک کرده ام
“ازدمیر آصف”
******
من تو را برای همه زنانی که نمی شناسم دوست دارم
من تو برای همه زمان هایی که زندگی نکرده ام دوست دارم
برای عطر دریای فراخ و رایحه نان گرم
برای برفی که برای اولین گل ها آب می شود
برای حیواناتی که از انسان نمی ترسند
من تو را برای عشق دوست دارم
من تو برای همه زنانی که دوست نداشته ام دوست دارم
“پل الوار”
******
گفته بودم فراموش کردن به زمان نیاز دارد
اما اشتباه می کردم
فراموش کردن به زمان نیاز نداشت
بلکه یک دل می خواست که فراموش کند
که آن هم پیش تو مانده است
“ازدمیر آصف”
******
ما عاشق هم بودیم
با عشقی که
فراتر از عشق
بود
“ادگار آلن پو”
دیدگاهها بسته شدهاند.