تاریخ ارسال : ۲۳ فروردین ۱۳۹۹ ارسال دیدگاه
شنبه روز بدی بود، روز بی حوصلگی – شهیار قنبری
شنبه روز بدی بود، روز بی حوصلگی
وقت خوبی که می شد غزل تازه بگی
صبح یکشنبه ی من ، جدول نیمه تموم
همه خونه هاش سیاه، روی خونه جغد شوم
صفحه ی کهنه ی یادداشت های من
گفت دوشنبه روز میلاد منه،
اما شعر تو میگه که چشم من تو نخ ابره که بارون بزنه
آخ اگه بارون بزنه ، آخ اگه بارون بزنه
غروب سه شنبه خاکستری بود
همه انگار نوک کوه رفته بودن
به خودم هی زدم از اینجا برو
اما موش خورده شناسنامه ی من
عصر چهارشنبه ی من، عصر خوشبختی ما
فصل گندیدن من ، فصل جون سختی ما
روز پنجشنبه اومد
مثل سقاهک پیر ، رو نوکش یه چیکه آب
گفت به من بگیر بگیر
جمعه حرف تازه ای برام نداشت
هر چی بود پیش تر از اینها گفته بود
شعر: هفته خاکستری
شاعر : شهیار قنبری
خواننده: زنده یاد فرهاد

بازدید: 5580 بازدید
مطالب از سراسر وب
مطالب مشابه
ایجاز در شعر سپید
ایجاز در شعر سپید بسم الله الرحمن الرحیم الان که بحث فرم و ساختار را در شعر سپید فارسی تمام کرده ام وارد مبحث جدیدی میشویم ( ایجاز در شعر سپید...زیبایی شناسی هنر شعر
زیبایی شناسی هنر شعر همیشه از عبور کردن از یک مسیر و جاده یکنواخت خسته شده ام تو چطور ؟ حتی از تکرار دیدن یک کوه ،یک دشت ،یک گونه گل...اگر عشق نبود
اگر عشق نبود برخی از نوشته ها و آثار بزرگان ادب را که می خوانم از شدت علاقه گریه ام می گیرد. فقط می توانم تحسین شان بکنم. از خواندن این...برچسب ها
- عبید زاکانی (8)
- اشعار وحشی بافقی (10)
- سیمین بهبهانی (7)
- عشق (13)
- سعدی (25)
- صائب تبریزی (10)
- وحشی بافقی (13)
- اشعار صائب تبریزی (10)
- شعر شهریار (11)
- اشعار سیمین بهبهانی (7)
- شعر صائب تبریزی (10)
- اشعار سعدی (20)
- مولانا (23)
- شعر سعدی (16)
- شهریار (52)
- اشعار شهریار (10)
- شعر سیمین بهبهانی (7)
- بیدل دهلوی (11)
- شعر وحشی بافقی (8)
- شعر (10)
دیدگاهها بسته شدهاند.