تاریخ ارسال : ۱۷ مهر ۱۳۹۹ ارسال دیدگاه
دلم تاب و توانش را , به یکباره ز دست داده – مسعود مدهوش
دلم تاب و توانش را , به یکباره ز دست داده
مثال آن نهان شیری , که عشق او را شکست داده
نه پای رفتنی دارد , نه روی ماندنی دارد
چگونه سرکندقلبی , که درد دشمنی دارد
دل آشوب زده اش را , تو صد چندان مکن ای دوست
مگو حرفی و هیچ نقدی , که از او برکنی چون پوست
گذار ما را به حال خود, در این بیشه خفا باشم
بمیرم به ز درد خود , که دائم در جفا باشم
ز آن نعره ی مستانه , همین شعرم بهانه شد
بگویم از غم دوری , که این حرفم ترانه شد
م.مدهوش
بازدید: 50 بازدید
مطالب از سراسر وب
مطالب مشابه
اون حلقه که تو دستته، حلقه ی دار منه – مسعود مدهوش
اون حلقه که تو دستته، حلقه ی دار منه لبخندی که بهش زدی، مایه ی عار منه من اینجا منتظر ولی، تو پی آغوش اون خسته شدم از هر دوتون، میکشمش...به تو وابسته ام عشقم, دو چشم آذرنگ تو – مسعود مدهوش
به تو وابسته ام عشقم, دو چشم آذرنگ تو به اون صورت مثل ماه , به لبهای قشنگ تو همیشه عاشقت بودم , به اندازه ی یک دنیا به اندازه ی یک...وقت نماز عاشق، قبله که دیدنی نیست – مسعود مدهوش
وقت نماز عاشق، قبله که دیدنی نیست ذکر لبانش همیشه، حرفا که گفتنی نیست تسبیح و مُهرِ نماز، اگه که واسه دعاست سجاده ی تودستات، قبله ی من همونجاست با اشک...یادی نمی کنی زمن،ای های من ای هوی من – مسعود مدهوش
یادی نمی کنی زمن،ای های من ای هوی من دیوانه ام کردی بدان، ای شهر آشوب خُتن برگرد شبی بر جان ما، بر ما تو مهمانی بده یک جرعه ای از...پربازدیدترین مطالب
- ماه گذشته
- سه ماه گذشته
- کل
قیمت روز خودروهای داخلی در آذر ۹۹
129 بازدید
آینه چون نقش تو بنمود راست – نظامی گنجوی
11965 بازدید
شعر من زنم – سیمین دانشور
10868 بازدید
گر مرا ترک کنی من زغمت می سوزم – شهریار
5558 بازدید
آمدی درخواب من دیشب چه کاری داشتی – شهریار
3404 بازدید