تاریخ ارسال : ۱۱ دی ۱۳۹۹ ارسال دیدگاه
من از صدای گریه تو به غربت بارون رسیدم – اردلان سرفراز
من از صدای گریه تو
به غربت بارون رسیدم
تو چشات باغ بارون زده دیدم…
چشم تو همرنگ یه باغه
تو غربت غروب پاییز
مثل من از یه درد کهنه لبریز…
با تو بوی کاهگل و خاک
عطر کوچه باغ نمناک
زنده میشه…
با تو بوی خاک و بارون
عطر ترمه و گلابدون
زنده میشه…
تو مثل شهر کوچیک من
هنوز برام خاطره سازی
هنوزم قبله معصوم نمازه…
تو مثل یاد بازی من
تو کوچه های پیر و خاکی
هنوزم برای من عزیز و پاکی…
شعر از : اردلان سرفراز
خواننده : سیاوش
بازدید: 1546 بازدید
مطالب از سراسر وب
مطالب مشابه
زیبایی شناسی هنر شعر
زیبایی شناسی هنر شعر همیشه از عبور کردن از یک مسیر و جاده یکنواخت خسته شده ام تو چطور ؟ حتی از تکرار دیدن یک کوه ،یک دشت ،یک گونه گل...اگر عشق نبود
اگر عشق نبود برخی از نوشته ها و آثار بزرگان ادب را که می خوانم از شدت علاقه گریه ام می گیرد. فقط می توانم تحسین شان بکنم. از خواندن این...مهمانی نور
مهمانی نور بنام خدا لایسنس نود ۳۲ پنجره اتاقم را باز کردم، نگاهی به آسمان انداختم، آرامش عجیبی سراپای وجودم را فرا گرفت. عمیق تر نگریستم دنیایی از زیبائی را در...دختران ایران!
دختران ایران! به نام خداوندگار گام هایت را آهسته بردار بانوی اصیل. چنان میدرخشی در میان دشت ها، لاله ها واژگونند از آن تو. چنان روییدنی از گام هایت پیداست که...برچسب ها
- شعر وحشی بافقی (8)
- اشعار سعدی (20)
- عبید زاکانی (8)
- شعر (10)
- وحشی بافقی (13)
- عشق (13)
- اشعار سیمین بهبهانی (7)
- شعر سیمین بهبهانی (7)
- اشعار صائب تبریزی (10)
- سعدی (25)
- اشعار شهریار (10)
- بیدل دهلوی (11)
- صائب تبریزی (10)
- اشعار وحشی بافقی (10)
- مولانا (23)
- سیمین بهبهانی (7)
- شعر شهریار (11)
- شعر سعدی (16)
- شعر صائب تبریزی (10)
- شهریار (52)
دیدگاهها بسته شدهاند.