تاریخ ارسال : ۱۱ دی ۱۳۹۹ ارسال دیدگاه
من از صدای گریه تو به غربت بارون رسیدم – اردلان سرفراز
من از صدای گریه تو
به غربت بارون رسیدم
تو چشات باغ بارون زده دیدم…
چشم تو همرنگ یه باغه
تو غربت غروب پاییز
مثل من از یه درد کهنه لبریز…
با تو بوی کاهگل و خاک
عطر کوچه باغ نمناک
زنده میشه…
با تو بوی خاک و بارون
عطر ترمه و گلابدون
زنده میشه…
تو مثل شهر کوچیک من
هنوز برام خاطره سازی
هنوزم قبله معصوم نمازه…
تو مثل یاد بازی من
تو کوچه های پیر و خاکی
هنوزم برای من عزیز و پاکی…
شعر از : اردلان سرفراز
خواننده : سیاوش
بازدید: 1563 بازدید
مطالب از سراسر وب
مطالب مشابه
خانه درتاریکی
خانه درتاریکی خانه درتاریکی هواپیماهای غولپیکر با فاصلهای کم از پشتبام خانهشان پرواز میکردند و هر بار، تمام سازهٔ لرزان را به رعشه میانداختند. آرمان روی تختخواب فلزی کهنه دراز کشیده...پلکان هستی
پلکان هستی و چون تیغ گلی بیازاردت؛ حکم هشداری دارد از برای تعمیر مانیتور در تهران تو؛ چونان برخاستن ناگهانی از خوابی گران! می دانی که خار و تیغ را نیز...در خصوص شب یلدا
در خصوص شب یلدا شب یلدا یا شب چله یکی از اعیاد باستانی ایران می باشد. شب یلدا شب اول دیماه که درنیمکره شمالی طولانی ترین شب است. ایرانیان در زمان...برچسب ها
- شعر سیمین بهبهانی (7)
- اشعار وحشی بافقی (10)
- سیمین بهبهانی (7)
- اشعار صائب تبریزی (10)
- شعر صائب تبریزی (10)
- عبید زاکانی (8)
- صائب تبریزی (10)
- اشعار سعدی (20)
- اشعار سیمین بهبهانی (7)
- شعر (10)
- شهریار (52)
- شعر سعدی (16)
- وحشی بافقی (13)
- سعدی (25)
- بیدل دهلوی (11)
- شعر شهریار (11)
- مولانا (23)
- شعر وحشی بافقی (8)
- عشق (13)
- اشعار شهریار (10)
دیدگاهها بسته شدهاند.