تاریخ ارسال : ۴ اسفند ۱۳۹۹ ارسال دیدگاه
همچو نی می نالم از سودای دل – رهی معیری
همچو نی می نالم از سودای دل
آتشی در سینه دارم جای دل
من که با هر داغ پیدا ساختم
سوختم از داغ نا پیدای دل
همچو موجم یک نفس آرام نیست
بسکه طوفان زا بود دریای دل
دل اگر از من گریزد وای من
غم اگر از دل گریزد وای دل
ما ز رسوایی بلند آوازه ایم
نامور شد هر که شد رسوای دل
خانه مور است و منزلگاه بوم
آسمان با همت والای دل
گنج منعم خرمن سیم و زر است
گنج عاشق گوهر یکتای دل
در میان اشک نومیدی رهی
خندم از امیدواریهای دل
شعر از : رهی معیری
بازدید: 4074 بازدید
مطالب از سراسر وب
مطالب مشابه
خانه درتاریکی
خانه درتاریکی خانه درتاریکی هواپیماهای غولپیکر با فاصلهای کم از پشتبام خانهشان پرواز میکردند و هر بار، تمام سازهٔ لرزان را به رعشه میانداختند. آرمان روی تختخواب فلزی کهنه دراز کشیده...پلکان هستی
پلکان هستی و چون تیغ گلی بیازاردت؛ حکم هشداری دارد از برای تعمیر مانیتور در تهران تو؛ چونان برخاستن ناگهانی از خوابی گران! می دانی که خار و تیغ را نیز...در خصوص شب یلدا
در خصوص شب یلدا شب یلدا یا شب چله یکی از اعیاد باستانی ایران می باشد. شب یلدا شب اول دیماه که درنیمکره شمالی طولانی ترین شب است. ایرانیان در زمان...برچسب ها
- شعر شهریار (11)
- شهریار (52)
- عبید زاکانی (8)
- سیمین بهبهانی (7)
- اشعار صائب تبریزی (10)
- اشعار سعدی (20)
- شعر سعدی (16)
- بیدل دهلوی (11)
- اشعار وحشی بافقی (10)
- شعر سیمین بهبهانی (7)
- سعدی (25)
- شعر صائب تبریزی (10)
- صائب تبریزی (10)
- اشعار سیمین بهبهانی (7)
- شعر (10)
- اشعار شهریار (10)
- عشق (13)
- مولانا (23)
- وحشی بافقی (13)
- شعر وحشی بافقی (8)
دیدگاهها بسته شدهاند.