تاریخ ارسال : ۲۶ مهر ۱۴۰۴ ارسال دیدگاه
گنجشک
حالا هی به من نوک نزن
تو هم مثل همه ی گنجشکها
روزی سر از صدای فرهاد در می آوری
و آن وقت به ساطوری که هیچ سطری نمی داند
می گویی :
پس این سلاخ دیوانه
چرا سرودی نمی سازد ؟
البته به تو حق می دهم
رزها رازشان را به باد گفتند
موج ها دردشان را به رود
و برگهای بیدار به خواب زمین پیوستند !
به تو حق می دهم
گنجشکی که بالش را
به بهانه ای شکسته
و پایش را به پنداری بسته اند
گنجشکی که در سرش هزار عقاب لانه کرده
و در دلش هرشب
ققنوسی خودسوزی می کند
گنجشکی که حتا از خرده های نان هم
نارو دیده است
دیگر جیک نمی زند :
عربده می خرید بک لینک دائمی کشد ….
بازدید: 151 بازدید
مطالب از سراسر وب
مطالب مشابه
دختران ایران!
دختران ایران! به نام خداوندگار گام هایت را آهسته بردار بانوی اصیل. چنان میدرخشی در میان دشت ها، لاله ها واژگونند از آن تو. چنان روییدنی از گام هایت پیداست که...شاعر که باشی
شاعر که باشی سارتر می گفت: هر چقدر که بدانی بیشتر زجر می کشی( به ویژه که بدانی و نتوانی حال آنکه دانستن هم خود اراده ای می خواهد ) .خب...صلابت کوهستان (پارت پنجم)
صلابت کوهستان (پارت پنجم) پارت پنجم: بازگشت به دامن زمین مرد پس از لحظاتی طولانی بر قله، آهسته برخاست. نور خورشید اکنون آنقدر گرم شده بود که برفهای کنار سنگها قطرهقطره...برچسب ها
- شهریار (52)
- سعدی (25)
- مولانا (23)
- شعر صائب تبریزی (10)
- سیمین بهبهانی (7)
- شعر سعدی (16)
- عبید زاکانی (8)
- وحشی بافقی (13)
- بیدل دهلوی (11)
- اشعار سعدی (20)
- اشعار شهریار (10)
- صائب تبریزی (10)
- شعر سیمین بهبهانی (7)
- عشق (13)
- اشعار سیمین بهبهانی (7)
- شعر وحشی بافقی (8)
- اشعار وحشی بافقی (10)
- شعر (10)
- شعر شهریار (11)
- اشعار صائب تبریزی (10)
دیدگاهها بسته شدهاند.