تاریخ ارسال : ۱ بهمن ۱۳۹۷ ارسال دیدگاه
ریختم با نوجوانی باز طرح زندگانی – شهریار
ریختم با نوجوانی باز طرح زندگانی
تا مگر پیرانه سر از سر بگیرم نوجوانی
آری آری نوجوانی می توان از سرگرفتن
گر توان با نوجوانان ریخت طرح زندگانی
گرچه دانم آسمان کردت بلای جان ولیکن
من به جان خواهم ترا عشق ای بلای آسمانی
ناله نای دلم گوش سیه چشمان نوازد
کاین پریشان موغزالان را بسی کردم شبانی
گوش بر زنگ صدای کودکانم تا چه باشد
کاروان گم کرده را بانگ درای کاروانی
زندگانی گر کسی بی عشق خواهد من نخواهم
راستی بی عشق زندان است بر من زندگانی
گر حیات جاودان بی عشق باشد مرگ باشد
لیک مرگ عاشقان باشد حیات جاودانی
شهریارا سیل اشکم را روان می خواهم و بس
تا مگر طبعم ز سیل اشکم آموزد روانی
شهریار

بازدید: 1870 بازدید
مطالب از سراسر وب
مطالب مشابه
پلکان هستی
پلکان هستی و چون تیغ گلی بیازاردت؛ حکم هشداری دارد از برای تعمیر مانیتور در تهران تو؛ چونان برخاستن ناگهانی از خوابی گران! می دانی که خار و تیغ را نیز...در خصوص شب یلدا
در خصوص شب یلدا شب یلدا یا شب چله یکی از اعیاد باستانی ایران می باشد. شب یلدا شب اول دیماه که درنیمکره شمالی طولانی ترین شب است. ایرانیان در زمان...آخر آن کجاست؟
آخر آن کجاست؟ آدمی که خودش را دوست نداشته باشد، نمیتواند دیگری را دوست بدارد. کسی که از دیگران متنفر است، چون خودش را بسیار دوست دارد نمیتواند دیگری را با...برچسب ها
- شعر سیمین بهبهانی (7)
- عبید زاکانی (8)
- وحشی بافقی (13)
- بیدل دهلوی (11)
- مولانا (23)
- عشق (13)
- اشعار وحشی بافقی (10)
- اشعار سعدی (20)
- اشعار سیمین بهبهانی (7)
- شعر سعدی (16)
- اشعار شهریار (10)
- شعر شهریار (11)
- صائب تبریزی (10)
- شعر صائب تبریزی (10)
- سعدی (25)
- سیمین بهبهانی (7)
- شهریار (52)
- شعر (10)
- اشعار صائب تبریزی (10)
- شعر وحشی بافقی (8)
دیدگاهها بسته شدهاند.