تاریخ ارسال : ۳ فروردین ۱۳۹۸ ارسال دیدگاه
سیه مست جنونم، وادی و منزل نمیدانم – صائب تبریزی

سیه مست جنونم، وادی و منزل نمیدانم
کنار دشت را از دامن محمل نمیدانم
شکار لاغرم، مشاطگی از من نمیآید
نگارین کردن سرپنجهٔ قاتل نمیدانم
سپندی را به تعلیم دل من نامزد گردان
که آداب نشست و خاست در محفل نمیدانم!
بغیر از عقدهٔ دل کز گشادش عاجزم عاجز
دگر هر عقده کید پیش من، مشکل نمیدانم
من آن سیل سبکسیرم که از هر جا که برخیزم
بغیر از بحر بیپایان دگر منزل نمیدانم
اگر سحر این بود صائب که از کلک تو میریزد
تکلف بر طرف، من سحر را باطل نمیدانم!
صائب
بازدید: 1883 بازدید
مطالب از سراسر وب
مطالب مشابه
برای شاعری که بی خبر رفت
برای شاعری که بی خبر رفت امروز متاسفانه خبری شنیدم که اشکم جاری کرد و روح و روانم را آزرد خبر فوت عزیز شاعری که حکم استادی را داشت و خصوصا...خانه درتاریکی
خانه درتاریکی خانه درتاریکی هواپیماهای غولپیکر با فاصلهای کم از پشتبام خانهشان پرواز میکردند و هر بار، تمام سازهٔ لرزان را به رعشه میانداختند. آرمان روی تختخواب فلزی کهنه دراز کشیده...پلکان هستی
پلکان هستی و چون تیغ گلی بیازاردت؛ حکم هشداری دارد از برای تعمیر مانیتور در تهران تو؛ چونان برخاستن ناگهانی از خوابی گران! می دانی که خار و تیغ را نیز...برچسب ها
- وحشی بافقی (13)
- شعر (10)
- شعر سیمین بهبهانی (7)
- اشعار سعدی (20)
- مولانا (23)
- اشعار وحشی بافقی (10)
- شهریار (52)
- شعر سعدی (16)
- اشعار سیمین بهبهانی (7)
- بیدل دهلوی (11)
- شعر صائب تبریزی (10)
- عشق (13)
- سیمین بهبهانی (7)
- شعر شهریار (11)
- عبید زاکانی (8)
- شعر وحشی بافقی (8)
- اشعار صائب تبریزی (10)
- صائب تبریزی (10)
- اشعار شهریار (10)
- سعدی (25)
دیدگاهها بسته شدهاند.