تاریخ ارسال : ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۸ ارسال دیدگاه
امیدوار چنانم که کار بسته برآید – سعدی
امیدوار چنانم که کار بسته برآید
وصال چون به سر آمد فراق هم به سر آید
من از تو سیر نگردم و گر ترش کنی ابرو
جواب تلخ ز شیرین مقابل شکر آید
به رغم دشمنم ای دوست سایهای به سر آور
که موش کور نخواهد که آفتاب برآید

گلم ز دست به دربرد روزگار مخالف
امید هست که خارم ز پای هم به درآید
گرم حیات بماند نماند این غم و حسرت
و گر نمیرد بلبل درخت گل به بر آید
ز بس که در نظر آمد خیال روی تو ما را
چنان شدم که به جهدم خیال در نظر آید
هزار قرعه به نامت زدیم و بازنگشتی
ندانم آیت رحمت به طالع که برآید
ضرورتست که روزی به کوه رفته ز دستت
چنان بگرید سعدی که آب تا کمر آید
بازدید: 2319 بازدید
مطالب از سراسر وب
مطالب مشابه
اگر عشق نبود
اگر عشق نبود برخی از نوشته ها و آثار بزرگان ادب را که می خوانم از شدت علاقه گریه ام می گیرد. فقط می توانم تحسین شان بکنم. از خواندن این...مهمانی نور
مهمانی نور بنام خدا لایسنس نود ۳۲ پنجره اتاقم را باز کردم، نگاهی به آسمان انداختم، آرامش عجیبی سراپای وجودم را فرا گرفت. عمیق تر نگریستم دنیایی از زیبائی را در...دختران ایران!
دختران ایران! به نام خداوندگار گام هایت را آهسته بردار بانوی اصیل. چنان میدرخشی در میان دشت ها، لاله ها واژگونند از آن تو. چنان روییدنی از گام هایت پیداست که...برچسب ها
- اشعار صائب تبریزی (10)
- سیمین بهبهانی (7)
- بیدل دهلوی (11)
- اشعار شهریار (10)
- وحشی بافقی (13)
- عبید زاکانی (8)
- اشعار سیمین بهبهانی (7)
- اشعار سعدی (20)
- مولانا (23)
- اشعار وحشی بافقی (10)
- شعر (10)
- شهریار (52)
- شعر صائب تبریزی (10)
- شعر شهریار (11)
- عشق (13)
- شعر سعدی (16)
- شعر وحشی بافقی (8)
- صائب تبریزی (10)
- شعر سیمین بهبهانی (7)
- سعدی (25)
دیدگاهها بسته شدهاند.