تاریخ ارسال : ۵ خرداد ۱۳۹۸ ارسال دیدگاه
گلچین که آمد ای گل من در چمن نباشم – شهریار
گلچین که آمد ای گل من در چمن نباشم
آخر نه باغبانم شرط است من نباشم
ناچار چون نهد سر بر دامن گلم خار
چاکم بود گریبان گر در کفن نباشم
عهدی که رشته آن با اشک تاب دادی
زلف تو خود بگوید من دل شکن نباشم
اکنون که شمع جمعی دودم به سر رود به
تا چشم رشک و غیرت در انجمن نباشم
بی چون تو همزبانی من در وطن غریبم
گر باید این غریبی گو در وطن نباشم
با عشق زادم ای دل با عشق میرم ای جان
من بیش از این اسیر زندان تن نباشم
بیژن به چاه دیو و چشم منیژه گریان
گر غیرتم نجوشد پس تهمتن نباشم
بیگانه بود یار و بگرفت خوی اغیار
بازدید: 1869 بازدید
مطالب از سراسر وب
مطالب مشابه
زیبایی شناسی هنر شعر
زیبایی شناسی هنر شعر همیشه از عبور کردن از یک مسیر و جاده یکنواخت خسته شده ام تو چطور ؟ حتی از تکرار دیدن یک کوه ،یک دشت ،یک گونه گل...اگر عشق نبود
اگر عشق نبود برخی از نوشته ها و آثار بزرگان ادب را که می خوانم از شدت علاقه گریه ام می گیرد. فقط می توانم تحسین شان بکنم. از خواندن این...مهمانی نور
مهمانی نور بنام خدا لایسنس نود ۳۲ پنجره اتاقم را باز کردم، نگاهی به آسمان انداختم، آرامش عجیبی سراپای وجودم را فرا گرفت. عمیق تر نگریستم دنیایی از زیبائی را در...دختران ایران!
دختران ایران! به نام خداوندگار گام هایت را آهسته بردار بانوی اصیل. چنان میدرخشی در میان دشت ها، لاله ها واژگونند از آن تو. چنان روییدنی از گام هایت پیداست که...برچسب ها
- اشعار صائب تبریزی (10)
- صائب تبریزی (10)
- شعر شهریار (11)
- اشعار سیمین بهبهانی (7)
- عشق (13)
- شعر وحشی بافقی (8)
- اشعار شهریار (10)
- وحشی بافقی (13)
- اشعار وحشی بافقی (10)
- سعدی (25)
- اشعار سعدی (20)
- شهریار (52)
- مولانا (23)
- بیدل دهلوی (11)
- سیمین بهبهانی (7)
- عبید زاکانی (8)
- شعر سعدی (16)
- شعر صائب تبریزی (10)
- شعر سیمین بهبهانی (7)
- شعر (10)

دیدگاهها بسته شدهاند.