تاریخ ارسال : ۲۶ دی ۱۳۹۷ ارسال دیدگاه
شب چو در بستم و مست از می نابش کردم – فرخی یزدی
شب چو در بستم و مست از می نابش کردم
ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم
منزل مردم بیگانه چو شد خانه ی چشم
آنقدر گریه نمودم که خرابش کردم
شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع
آتشی در دلش افکندم و خوابش کردم
غرق خود بود و نمیمرد ز حسرت فرهاد
خواندم افسانه ی شیرین و به خوابش کردم
زندگی کردن من مردن تدریجی بود
آنچه جان کند دلم عمر حسابش کردم
بازدید: 7911 بازدید
2 دیدگاه
مطالب از سراسر وب
مطالب مشابه
مهمانی نور
مهمانی نور بنام خدا لایسنس نود ۳۲ پنجره اتاقم را باز کردم، نگاهی به آسمان انداختم، آرامش عجیبی سراپای وجودم را فرا گرفت. عمیق تر نگریستم دنیایی از زیبائی را در...دختران ایران!
دختران ایران! به نام خداوندگار گام هایت را آهسته بردار بانوی اصیل. چنان میدرخشی در میان دشت ها، لاله ها واژگونند از آن تو. چنان روییدنی از گام هایت پیداست که...شاعر که باشی
شاعر که باشی سارتر می گفت: هر چقدر که بدانی بیشتر زجر می کشی( به ویژه که بدانی و نتوانی حال آنکه دانستن هم خود اراده ای می خواهد ) .خب...برچسب ها
- بیدل دهلوی (11)
- عشق (13)
- سعدی (25)
- اشعار شهریار (10)
- مولانا (23)
- شهریار (52)
- شعر سعدی (16)
- اشعار وحشی بافقی (10)
- شعر صائب تبریزی (10)
- عبید زاکانی (8)
- اشعار صائب تبریزی (10)
- وحشی بافقی (13)
- سیمین بهبهانی (7)
- شعر (10)
- صائب تبریزی (10)
- شعر سیمین بهبهانی (7)
- اشعار سعدی (20)
- شعر شهریار (11)
- اشعار سیمین بهبهانی (7)
- شعر وحشی بافقی (8)
سلام بیشتر اشعار این شاعر بزرگ از حد یک فکر بالاتره ولا با این شعر و شعر ازادی نمی دانم چه بگویم چیزی از سعدی و حافظ و فردوسی کم نداره از دیده بتده
سلام بیشتر اشعار این شاعر بزرگ از حد یک فکر بالاتره ولا با این شعر و شعر ازادی نمی دانم چه بگویم چیزی از سعدی و حافظ و فردوسی کم نداره از دیده بKNI IS GXTH THDG IHD W,JD VH NV SHDJ F’BHVDN FHWNHD SHGHV URDGD