تاریخ ارسال : ۲ آذر ۱۳۹۸ ارسال دیدگاه
از در درآمدی و من از خود به درشدم – سعدی
از در درآمدی و من از خود به درشدم
گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم
گوشم به راه تا که خبر میدهد ز دوست
صاحب خبر بیامد و من بیخبر شدم
چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب
مهرم به جان رسید و به عیوق برشدم
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق
ساکن شود بدیدم و مشتاقتر شدم
دستم نداد قوت رفتن به پیش یار
چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم
تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم
از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم
من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت
کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم
بیزارم از وفای تو یک روز و یک زمان
مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم
او را خود التفات نبودش به صید من
من خویشتن اسیر کمند نظر شدم
گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد
اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم
شعر از سعدی
اجرای آهنگ : استاد شجریان
بازدید: 2187 بازدید
مطالب از سراسر وب
مطالب مشابه
برای شاعری که بی خبر رفت
برای شاعری که بی خبر رفت امروز متاسفانه خبری شنیدم که اشکم جاری کرد و روح و روانم را آزرد خبر فوت عزیز شاعری که حکم استادی را داشت و خصوصا...خانه درتاریکی
خانه درتاریکی خانه درتاریکی هواپیماهای غولپیکر با فاصلهای کم از پشتبام خانهشان پرواز میکردند و هر بار، تمام سازهٔ لرزان را به رعشه میانداختند. آرمان روی تختخواب فلزی کهنه دراز کشیده...پلکان هستی
پلکان هستی و چون تیغ گلی بیازاردت؛ حکم هشداری دارد از برای تعمیر مانیتور در تهران تو؛ چونان برخاستن ناگهانی از خوابی گران! می دانی که خار و تیغ را نیز...برچسب ها
- عبید زاکانی (8)
- شعر صائب تبریزی (10)
- شعر سعدی (16)
- اشعار سیمین بهبهانی (7)
- اشعار وحشی بافقی (10)
- بیدل دهلوی (11)
- اشعار سعدی (20)
- شهریار (52)
- سیمین بهبهانی (7)
- شعر (10)
- سعدی (25)
- اشعار صائب تبریزی (10)
- صائب تبریزی (10)
- شعر شهریار (11)
- وحشی بافقی (13)
- مولانا (23)
- شعر سیمین بهبهانی (7)
- عشق (13)
- اشعار شهریار (10)
- شعر وحشی بافقی (8)
دیدگاهها بسته شدهاند.