تاریخ ارسال : ۷ اسفند ۱۳۹۸ ارسال دیدگاه
من کسی را از خودم دیوانهتر میخواستم

من کسی را از خودم دیوانهتر میخواستم
سر نمیپیچید اگر یک روز سر میخواستم
اهل عشق و عاشقی، اهل تمنا، اهل درد
این چنین دیوانهای را همسفر میخواستم
مینشستم روبهرویش روبهرویم مینشست
لحظههای عاشقی از او نظر میخواستم
او قدح در دست و من جام تمنایم به کف
هر چه او میداد من هم بیشتر میخواستم
من کجا؟ در میزدن سودای خیامی کجا؟
من پی جامی دگر جامی دگر میخواستم
هر زمان هر جا که میافتادم از مستی به خاک
تکیه میکردم به می از خاک برمیخاستم
بارها فرموده؛ روزی خواستی از من بخواه
من تو را میخواستم روزی اگر میخواستم
گوشهای دنج و تو و جام می و قدری نگاه
از خدا چیز زیادی را مگر میخواستم؟
| محمد سلمانی |
بازدید: 2326 بازدید
مطالب از سراسر وب
مطالب مشابه
شاعر که باشی
شاعر که باشی سارتر می گفت: هر چقدر که بدانی بیشتر زجر می کشی( به ویژه که بدانی و نتوانی حال آنکه دانستن هم خود اراده ای می خواهد ) .خب...صلابت کوهستان (پارت پنجم)
صلابت کوهستان (پارت پنجم) پارت پنجم: بازگشت به دامن زمین مرد پس از لحظاتی طولانی بر قله، آهسته برخاست. نور خورشید اکنون آنقدر گرم شده بود که برفهای کنار سنگها قطرهقطره...تو برای منی؛ حتی اگر نگویم
تو برای منی؛ حتی اگر نگویم عزیزکم… با چه زبانی باید بگویم که تو برای منی؟ قهر کنم؟ حرف بزنم؟ شعر بگویم؟ یا شاید دلت میخواهد فریاد بزنم و جهانی را...در آغوش واقعیت
در آغوش واقعیت بعد از مدتها یکدیگر را دیدیم. بله، آری… این پنجرهی مجازی فاصله را کم میکرد، ولی حضوری حرف زدن و ملاقات کردن چیز دیگری بود 🙂 بعد از...برچسب ها
- اشعار سعدی (20)
- عبید زاکانی (8)
- اشعار سیمین بهبهانی (7)
- اشعار وحشی بافقی (10)
- شعر وحشی بافقی (8)
- شعر (10)
- عشق (13)
- سیمین بهبهانی (7)
- شعر صائب تبریزی (10)
- شعر سعدی (16)
- مولانا (23)
- شعر شهریار (11)
- سعدی (25)
- اشعار شهریار (10)
- بیدل دهلوی (11)
- اشعار صائب تبریزی (10)
- صائب تبریزی (10)
- شهریار (52)
- وحشی بافقی (13)
- شعر سیمین بهبهانی (7)
دیدگاهها بسته شدهاند.