سیر نمیشوم ز تو ای مه جان فزای من – مولانا
سیر نمیشوم ز تو ای مه جان فزای من جور مکن جفا مکن نیست جفا سزای من با ستم و جفا خوشم گر چه درون آتشم چونک تو سایه افکنی...صحبت عاشقی بشه ستاره رو خواب می کنی – مریم حیدرزاده
صحبت عاشقی بشه ستاره رو خواب می کنی دریا رو آتیش میزنی ، ابرا رو بی تاب می کنی وقتی فقط اونو می خوای ماهو نشونه می کنی میری تو قلب...دیدار شد میسر و بوس و کنار هم – حافظ شیرازی
دیدار شد میسر و بوس و کنار هم از بخت شکر دارم و از روزگار هم زاهد برو که طالع اگر طالع من است جامم به دست باشد و زلف نگار...محبس خویشتن منم ، از این حصار خسته ام – اردلان سرفراز
محبس خویشتن منم ، از این حصار خسته ام من همه تن انا اللحقم ، کجاست دار ، خسته ام در همه جای این زمین ، همنفسم کسی نبود زمین دیار...ساقی قدحی شراب در دست – فخرالدین عراقی
ساقی قدحی شراب در دست آمد ز شراب خانه سرمست آن توبه ی نادرست ما را همچون سر زلف خویش بشکست از مجلسیان خروش برخاست کان فتنهٔ روزگار بنشست ماییم کنون...مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم – حافظ شیرازی
مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم طایر قدسم و از دام جهان برخیزم به ولای تو که گر بنده خویشم خوانی از سر خواجگی کون و مکان برخیزم یا...ای آمده از عالم روحانی تفت – خیام نیشابوری
ای آمده از عالم روحانی تفت حیران شده در پنج و چهار و شش و هفت می نوش ندانی ز کجا آمدهای خوش باش ندانی بکجا خواهی رفت خیام نیشابوری ……………………....عشق به شکل پرواز پرندست – اردلان سرفراز
عشق به شکل پرواز پرندست عشق خواب یک آهوی روندست من زائری تشنه زیر باران عشق چشمه آبی اما کشندست من میمرم از این آب مسموم اما اونکه از مرده عشق...سکوتت را ندانستم، نگاهم را نفهمیدی – اردلان سرفراز
سکوتت را ندانستم، نگاهم را نفهمیدی نگفتم گفتنیها رو، تو هم هرگز نپرسیدی شبی که شام آخر بود، به دست دوست خنجر بود میان عشق و آینه یه جنگ نابرابر بود...برچسب ها
- اشعار سعدی (20)
- بیدل دهلوی (11)
- وحشی بافقی (13)
- عبید زاکانی (8)
- شعر سیمین بهبهانی (7)
- سیمین بهبهانی (7)
- شعر شهریار (11)
- اشعار سیمین بهبهانی (7)
- شعر (10)
- صائب تبریزی (10)
- اشعار صائب تبریزی (10)
- عشق (13)
- سعدی (25)
- اشعار وحشی بافقی (10)
- شهریار (52)
- اشعار شهریار (10)
- شعر وحشی بافقی (8)
- شعر سعدی (16)
- مولانا (23)
- شعر صائب تبریزی (10)