تاریخ ارسال : ۱ اردیبهشت ۱۳۹۸ ارسال دیدگاه
تو را سماع نباشد که سوز عشق نبود – سعدی
تو را سماع نباشد که سوز عشق نبود
گمان مبر که برآید ز خام هرگز دود
چو هر چه میرسد از دست اوست فرقی نیست
میان شربت نوشین و تیغ زهرآلود
نسیم باد صبا بوی یار من دارد
چو باد خواهم از این پس به بوی او پیمود
همیگذشت و نظر کردمش به گوشه چشم
که یک نظر بربایم مرا ز من بربود
به صبر خواستم احوال عشق پوشیدن
دگر به گل نتوانستم آفتاب اندود
سوار عقل که باشد که پشت ننماید
در آن مقام که سلطان عشق روی نمود
پیام ما که رساند به خدمتش که رضا
رضای توست گرم خسته داری ار خشنود
شبی نرفت که سعدی به داغ عشق نگفت
دگر شب آمد و کی بی تو روز خواهد بود

بازدید: 1901 بازدید
مطالب از سراسر وب
مطالب مشابه
آخر آن کجاست؟
آخر آن کجاست؟ آدمی که خودش را دوست نداشته باشد، نمیتواند دیگری را دوست بدارد. کسی که از دیگران متنفر است، چون خودش را بسیار دوست دارد نمیتواند دیگری را با...ایجاز در شعر سپید
ایجاز در شعر سپید بسم الله الرحمن الرحیم الان که بحث فرم و ساختار را در شعر سپید فارسی تمام کرده ام وارد مبحث جدیدی میشویم ( ایجاز در شعر سپید...زیبایی شناسی هنر شعر
زیبایی شناسی هنر شعر همیشه از عبور کردن از یک مسیر و جاده یکنواخت خسته شده ام تو چطور ؟ حتی از تکرار دیدن یک کوه ،یک دشت ،یک گونه گل...برچسب ها
- شعر صائب تبریزی (10)
- بیدل دهلوی (11)
- مولانا (23)
- شعر شهریار (11)
- وحشی بافقی (13)
- شهریار (52)
- عشق (13)
- شعر سیمین بهبهانی (7)
- شعر سعدی (16)
- شعر (10)
- اشعار شهریار (10)
- سیمین بهبهانی (7)
- صائب تبریزی (10)
- سعدی (25)
- عبید زاکانی (8)
- اشعار سعدی (20)
- اشعار سیمین بهبهانی (7)
- شعر وحشی بافقی (8)
- اشعار صائب تبریزی (10)
- اشعار وحشی بافقی (10)
دیدگاهها بسته شدهاند.