تاریخ ارسال : ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۸ ارسال دیدگاه
کاروانی شکر از مصر به شیراز آید – سعدی شیرازی
کاروانی شکر از مصر به شیراز آید
اگر آن یار سفرکرده ما بازآید

گو تو بازآی که گر خون منت درخوردست
پیشت آیم چو کبوتر که به پرواز آید
نام و ننگ و دل و دین گو برود این مقدار
چیست تا در نظر عاشق جانباز آید
من خود این سنگ به جان میطلبیدم همه عمر
کاین قفس بشکند و مرغ به پرواز آید
اگر این داغ جگرسوز که بر جان منست
بر دل کوه نهی سنگ به آواز آید
من همان روز که روی تو بدیدم گفتم
هیچ شک نیست که از روی چنین ناز آید
هر چه در صورت عقل آید و در وهم و قیاس
آن که محبوب منست از همه ممتاز آید
گر تو بازآیی و بر ناظر سعدی بروی
هیچ غم نیست که منظور به اعزاز آید
سعدی شیرازی
بازدید: 1698 بازدید
مطالب از سراسر وب
مطالب مشابه
آخر آن کجاست؟
آخر آن کجاست؟ آدمی که خودش را دوست نداشته باشد، نمیتواند دیگری را دوست بدارد. کسی که از دیگران متنفر است، چون خودش را بسیار دوست دارد نمیتواند دیگری را با...ایجاز در شعر سپید
ایجاز در شعر سپید بسم الله الرحمن الرحیم الان که بحث فرم و ساختار را در شعر سپید فارسی تمام کرده ام وارد مبحث جدیدی میشویم ( ایجاز در شعر سپید...زیبایی شناسی هنر شعر
زیبایی شناسی هنر شعر همیشه از عبور کردن از یک مسیر و جاده یکنواخت خسته شده ام تو چطور ؟ حتی از تکرار دیدن یک کوه ،یک دشت ،یک گونه گل...برچسب ها
- شعر (10)
- اشعار شهریار (10)
- شعر وحشی بافقی (8)
- اشعار صائب تبریزی (10)
- شعر سیمین بهبهانی (7)
- اشعار سعدی (20)
- بیدل دهلوی (11)
- اشعار وحشی بافقی (10)
- عشق (13)
- شهریار (52)
- سیمین بهبهانی (7)
- شعر سعدی (16)
- شعر صائب تبریزی (10)
- اشعار سیمین بهبهانی (7)
- وحشی بافقی (13)
- مولانا (23)
- شعر شهریار (11)
- صائب تبریزی (10)
- سعدی (25)
- عبید زاکانی (8)
دیدگاهها بسته شدهاند.