-
اشعار سهراب سپهری با مضمون احترام به مادر
شعر مادر سهراب سپهری + شعر سهراب مادرم ریحان می چیند + شعر درباره مادر از سهراب سپهری + شعر مادر سهراب محمدی شعر مادرم ریحان می چیند ابری نیست. بادی نیست. می نشینم لب حوض: گردش ماهی ها، روشنی،من، گل، آب. پاکی خوشه زیست. مادرم ریحان می چیند نان و ریحان و پنیر، آسمانی بی ابر، اطلسی هایی تر. رستگاری نزدیک: لای گلهای حیاط. نور در کاسه مس،چه نوازش ها می ریزد! نردبان از سر دیوار بلند، صبح را روی زمین می آرد. پشت لبخندی پنهان هر چیز.... -
اشعار عاشقانه حافظ
اشعار عاشقانه حافظ + اشعار عاشقانه حافظ با معنی + اشعار عاشقانه حافظ شیرازی + اشعار عاشقانه حافظ برای کارت عروسی ما زیاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه می پنداشتیم تا درخت دوستی کی بر دهد حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم گفت و گو آیین درویشی نبود ورنه با تو ماجراها داشتیم شیوه چشمت فریب جنگ داشت ما خطا کردیم و صلح انگاشتیم…حافظ شیرازی بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم اگر غم لشکر انگیزد که... -
شعر ایرج میرزا برای مادر
شعر ایرج میرزا برای مادر + شعر ایرج میرزا بیچاره مادر + شعر طنز ایرج میرزا مادر + شعر ایرج میرزا در مقام مادر + شعر ایرج میرزا در خصوص مادر + شعر ایرج میرزا برای مادرش شعر معروف قلب مادر از ایرج میرزا داد معشوقه به عاشق پیغام که کُند مادرِ تو با من جنگ هر کُجا بیندم از دور کُند چهره پر چین و جبین پُر آژنگ با نگاهِ غضب آلود زند بر دلِ نازکِ من تیرِ خدنگ مادرِ سنگدلت تا زندهست شهد در... -
اشعار شاعران مشهور با مضمون احترام به مادر
شعر مادر شهریار + شعر مادر شهریار فارسی شعر بی نظیر و احساسی شهریار در مورد مقام مادر آهسته باز از بغل پله ها گذشت در فكر آش و سبزی بیمار خویش بود اما گرفته دور و برش هاله یی سیاه او مرده است و باز پرستار حال ماست در زندگی ما همه جا وول می خورد هر كنج خانه صحنه یی از داستان اوست در ختم خویش هم بسر كار خویش بود بیچاره مادرم هر روز می گذشت از این زیر پله ها آهسته تا بهم نزند خواب... -
اشعار معروف درباره شهر شیراز
شعر شیراز شهر راز شعری درباره شهر شیراز شعر مربوط به شهر شیراز شعر سعدی در مورد شهر شیراز شعر شهر شیرازی شعر درباره شهر شیراز از محمد تقی بهار بود آیا که دگر باره به شیراز رسم بار دیگر به مراد دل خود باز رسم بود آیا که ز ری، راه صفاهان گیرم از صفاهان به طربخانه شیراز رسم هست راز ازلی در دل شیراز نهان خرم آنروز که من بر سر آن راز رسم همت از تربت حافظ طلبم، و ز مددش مست و مستانه به خلوتگه... -
ما به دست یار دادیم اختیار خویش را – همام تبریزی
ما به دست یار دادیم اختیار خویش را حاصلی زین به ندانستیم کار خویش را بر امید آن که روزی کار ما گیرد قرار سال ها کردیم ضایع روزگار خویش را ریختی خون دلم شکرانه بر جان من است گر تو برفتراک می بندی شکار خویش را خاک پایت شد وجودم تا نیابی زحمتی می نشانم زاب چشم خود غبار خویش را عکس روی چون نگار خود بین در آینه تا بدانی قدرت صورت نگار خویش را هست خاک آستانت سجده گاه اهل دل سجدهٔ شکری بکن پروردگار خویش...
باید خریدارم شوی تا من خریدارت شوم – رهی معیری
باید خریدارم شوی تا من خریدارت شوم وزجان و دل یارم شوی تا عاشق زارت شوم من نیستم چون دیگران بازیچه بازیگران اول به دام آرم ترا و آنگه گرفتارت شوم...به بچه های تو و من وقتی یه روز بزرگ شدن – اردلان سرفراز
به بچه های تو و من وقتی یه روز بزرگ شدن فردا که میخوان بدونن کجا به دنیا اومدن بگو جوابمون چیه حرفه حسابمون چیه تکلیفه اون خونه ای که شده...ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست – حافظ شیرازی
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست شب تـار است و ره وادی ایمـــن در پیش آتش طــور کـــجا موعــــد دیــدار کــــجاست هــر کــــه آمـــد...بنفشه زلف من ای سر و قد نسرین تن – رهی معیری
بنفشه زلف من ای سر و قد نسرین تن که نیست چون سر زلف بنفشه و سوسن بنفشه زی تو فرستادم و خجل ماندم که گل کسی نفرستد بهدیه زی...دردم از یار است و درمان نیز هم دل فدای او شد و جان نیز هم – حافظ شیرازی
دردم از یار است و درمان نیز هم دل فدای او شد و جان نیز هم این که میگویند آن خوشتر ز حسن یار ما این دارد و آن نیز هم...يه روز غروب، توی کوچه ها بارون می اومد، چيک چيک، صدای گريه ناودون می اومد – اردلان سرفراز
يه روز غروب، توی کوچه ها بارون می اومد، چيک چيک، صدای گريه ناودون می اومد بارون دونه دونه، از هر سو روون بود، مرغ خسته اون شب کنج آشيون بود هنوز اون...خیالانگیز و جانپرور چو بوی گل سراپایی – رهی معیری
خیالانگیز و جانپرور چو بوی گل سراپایی نداری غیر از این عیبی که میدانی که زیبایی من از دلبستگیهای تو با آیینه دانستم که بر دیدار طاقت سوز خود عاشقتر از...نقابی بر افکن ز پی امتحان را – رضی الدین آرتیمانی
نقابی بر افکن ز پی امتحان را که تا بینی از جان لبالب جهان را چو در جلوه آیی بدین شوخ و شنگی برقص اندر آری زمین و زمان را بروی...آن ستمگر، که وفای مَنَش از یاد برفت آتش اندر منِ مِسکین زد و چون باد برفت – اوحدی مراغه ای
آن ستمگر، که وفای مَنَش از یاد برفت آتش اندر منِ مِسکین زد و چون باد برفت گر چه میگفت که: از بند شما آزادم همچنان بندهٔ آنیم، که آزاد برفت...پربازدیدترین مطالب
- ماه گذشته
- سه ماه گذشته
- کل
شعر ایرج میرزا برای مادر
19 بازدید
اشعار معروف درباره شهر شیراز
16 بازدید
اشعار عاشقانه حافظ
15 بازدید
آینه چون نقش تو بنمود راست – نظامی گنجوی
14586 بازدید
شعر من زنم – سیمین دانشور
13224 بازدید
گر مرا ترک کنی من زغمت می سوزم – شهریار
6822 بازدید
آمدی درخواب من دیشب چه کاری داشتی – شهریار
4041 بازدید
برچسب ها
آرشیو ماهیانه
- فروردین ۱۴۰۰
- اسفند ۱۳۹۹
- بهمن ۱۳۹۹
- دی ۱۳۹۹
- آذر ۱۳۹۹
- آبان ۱۳۹۹
- مهر ۱۳۹۹
- شهریور ۱۳۹۹
- مرداد ۱۳۹۹
- تیر ۱۳۹۹
- خرداد ۱۳۹۹
- اردیبهشت ۱۳۹۹
- فروردین ۱۳۹۹
- اسفند ۱۳۹۸
- بهمن ۱۳۹۸
- دی ۱۳۹۸
- آذر ۱۳۹۸
- آبان ۱۳۹۸
- مهر ۱۳۹۸
- شهریور ۱۳۹۸
- مرداد ۱۳۹۸
- تیر ۱۳۹۸
- خرداد ۱۳۹۸
- اردیبهشت ۱۳۹۸
- فروردین ۱۳۹۸
- اسفند ۱۳۹۷
- بهمن ۱۳۹۷
- دی ۱۳۹۷
- فروردین ۱۳۹۷