-
خانه درتاریکی
خانه درتاریکی خانه درتاریکی هواپیماهای غولپیکر با فاصلهای کم از پشتبام خانهشان پرواز میکردند و هر بار، تمام سازهٔ لرزان را به رعشه میانداختند. آرمان روی تختخواب فلزی کهنه دراز کشیده بود و صدای آنها را میشمرد؛ گویی هر هواپیما، بخشی از آرامش باقیمانده در جمجمهاش را با خود میبرد. بوی گازوئیل گرم و گردوخاک ودود، از طریق پنجرههای بیقاب به درون میپیچید. کرکرههای آشپزخانه، با هر لرزش، تقتق میکردند، مانند دندانهایی که بر هم میساییدند. او چشمانش را روی سقف متوجه کرد؛ نقشهای از رطوبت و ترک، شبیه... -
پلکان هستی
پلکان هستی و چون تیغ گلی بیازاردت؛ حکم هشداری دارد از برای تعمیر مانیتور در تهران تو؛ چونان برخاستن ناگهانی از خوابی گران! می دانی که خار و تیغ را نیز فایدتی بسیار است از آن روی که به نگاهبانی از گیاه گمارده شده! هر چند به چشم دیگر موجودات، اضافه به نظر می آید و آزاردهنده لیکن از برای گیاه، پاسبانیست شایسته و دلیر و با صلابت و زیبا در شکل های مختلف! و آن نسیمی که اوراقت را بر هم می ریزد و شاید تو را آشفته... -
اسکله
اسکله کمی که دقت میکردی حتما میفهمیدی عباس چرا حوصله ی اسکله رو نداشت؛ آخه قایق شون سوراخ شده بود و اونا لنگ مونده بودن لایسنس نود۳۲ کی میخواست بره دریا و ماهی صید کنه البته اول باید قایق درست میشد بابای پیر و بیمارش یا مادر ی که تو کار خونه مونده بود عباس رفت سراغ کسی که بیاد و تعمیرش کنه اون قایق لعنتی رو چیزی به شب نمونده بود و قایق بی روحی که رو دست عباس و خانواده اش مونده بود غروب دلگیر اسکله و... -
یلدا
یلدا یادباد شبهایی که کرسی، مرکز دنیای کودکی مان بود و دورِ آن، درازای آخرین شب پاییز را گیسوانی برفی و ریشی سفید روشن می کرد. حلقه های زنجیر ثروت انسانی مان، یک به یک به هم پیوسته و کلاف اصالتمان به حضور ریز و درشت آدمیانی از جنس اعتماد و انسانیت و عشق، تنیده می شد. ریسه رفتن کودکان، قهقهه های زنان، خندهٰ مردان و در هم آمیختن گاه به گاهِ آنها از یک سو، سفره و سینی رنگارنگ میوه و طعام که هر یک از حاضرین، رنگی... -
در خصوص شب یلدا
در خصوص شب یلدا شب یلدا یا شب چله یکی از اعیاد باستانی ایران می باشد. شب یلدا شب اول دیماه که درنیمکره شمالی طولانی ترین شب است. ایرانیان در زمان قبل از زرتشت در دورهی میترائیسم به پاس بزرگداشت مهروروشنایی وپاکی بر گزار می کردند. واژه یلدا از ریشه سریانی برگرفته شده و معنی ان میلاد یا ولادت است یعنی ولادت خورشید. اتفاقی که در شب اول زمستان می افتد خورشید در بیشترین فاصله با مدار سماوی قرار گیرد و همین اتفاق باعث می شود طولانی ترین شب... -
آخر آن کجاست؟
آخر آن کجاست؟ آدمی که خودش را دوست نداشته باشد، نمیتواند دیگری را دوست بدارد. کسی که از دیگران متنفر است، چون خودش را بسیار دوست دارد نمیتواند دیگری را با ارزشتر از خود ببیند، اما روزی میرسد که قادر است دیگری را هم دوست بدارد. چون هیچ چیز دائمی و ثابت نمیماند. بهترین حالت، خرید بک لینک مابین این دو شرایط است که بدست آوردن آن به خود فرد بر میگردد که چگونه انتخاب کند. اگر بیزار از خویشتن باشیم و تلاش کنیم تا وجود خودمان را بپذیریم...
شعر ایرج میرزا برای مادر
شعر ایرج میرزا برای مادر + شعر ایرج میرزا بیچاره مادر + شعر طنز ایرج میرزا مادر + شعر ایرج میرزا در مقام مادر + شعر ایرج میرزا در خصوص مادر...اشعار شاعران مشهور با مضمون احترام به مادر
شعر مادر شهریار + شعر مادر شهریار فارسی شعر بی نظیر و احساسی شهریار در مورد مقام مادر آهسته باز از بغل پله ها گذشت در فكر آش و سبزی بیمار...اشعار معروف درباره شهر شیراز
شعر شیراز شهر راز شعری درباره شهر شیراز شعر مربوط به شهر شیراز شعر سعدی در مورد شهر شیراز شعر شهر شیرازی شعر درباره شهر شیراز از محمد تقی بهار بود...ما به دست یار دادیم اختیار خویش را – همام تبریزی
ما به دست یار دادیم اختیار خویش را حاصلی زین به ندانستیم کار خویش را بر امید آن که روزی کار ما گیرد قرار سال ها کردیم ضایع روزگار خویش را...ای ساربان ای کاروان، لیلای من کجا میبری – رهی معیری
ای ساربان ای کاروان، لیلای من کجا میبری با بردن لیلای من، جان و دل مرا میبری ای ساربان کجا می روی ، لیلای من چرا می بری در بستن پیمان...نه زمین خاکِ قدیمی نه هوا همون هواست – اردلان سرفراز
نه زمین خاکِ قدیمی نه هوا همون هواست تاچشام کار میکنه هرچی که مونده نا بجاست داره از قبیله ما یکی یکی کم میشه هرچی دوست داشتمو دارم راهی عدم می...ندانم کان مه نامهربان، یادم کند یا نه؟ – رهی معیری
ندانم کان مه نامهربان، یادم کند یا نه؟ فریبانگیز من، با وعدهای شادم کند یا نه؟ خرابم آنچنان، کز باده هم تسکین نمییابم لبِ گرمی شود پیدا که آبادم کند یا...گفتی ازعشقم حذرکن چه بَد کردم نکردم – اردلان سرفراز
گفتی ازعشقم حذرکن چه بَد کردم نکردم یادمو ازسر بَدر کن چه بَد کردم نکردم روزاول گفته بودی ولی ازتو نشنیدم توی آینهء دیروز کاشکی فردارو میدیدم باتوعشق آمدو گُم شد...گل ناز پرپر من ، آخرین همسفر من – اردلان سرفراز
گل ناز پرپر من ، آخرین همسفر من جای لب های قشنگت ، مونده روی دفتر من ای که شعر تلخ اشکات ، قصه ی غربت من بود عینهو نفس کشیدن...برچسب ها
- اشعار صائب تبریزی (10)
- عشق (13)
- شعر (10)
- عبید زاکانی (8)
- اشعار سیمین بهبهانی (7)
- شعر صائب تبریزی (10)
- شعر وحشی بافقی (8)
- اشعار شهریار (10)
- صائب تبریزی (10)
- وحشی بافقی (13)
- اشعار سعدی (20)
- بیدل دهلوی (11)
- شعر سیمین بهبهانی (7)
- شهریار (52)
- شعر شهریار (11)
- سیمین بهبهانی (7)
- اشعار وحشی بافقی (10)
- مولانا (23)
- شعر سعدی (16)
- سعدی (25)