-
سفر بخیر…(در سوگ پدر)
یاری نکرد بختم و دیر آمدم بَرَت خوابیده بود راحت و آرام پیکرت قسمت نشد ببینمت افسوس قبلِ من دستِ اجل رسید و تُهی کرد ساغرت اکنون سیاهپوشِ تو هستند بچّهها جاری شدست چشمهی چشمانِ همسرت بعد از تو ای نمادِ صلابت چه کس شود پشت و پناه و سنگِ صبورِ دو خواهرت مُردیم آن زمان که در آغوشِ سردِ گور مَاوا گرفت پیکرِ پاک و مطهّرت بیوقفه یاد میشود از خاطراتِ تو از قلبِ صاف و چهرهی شاد و مُنوّرت یادِ نماز خواندنِ نیمه شبت بخیر پُر میشد... -
بی حوصله
هنوز هم وقتی به عبور شهاب نگاه می کنم می گویم هی ستاره .. سنجاقی از گیسوی شب افتاد !! من یاد گرفته ام چگونه کوهی را می شود در کلمه ای جا داد منتها نوشتن هم حوصله می خواهد دوست داشتن زنی که خون جمجمه ات را در جمله ای بریزد حوصله می خواهد دیدن رویای هفت رنگ با پلک باز شنیدن صدای صامت صخره ها بوییدن باور بابونه به بهار اصلا اینکه دو گیلاس با هم بودند و بعد به سبد سفر کنند آن یکی بگوید ما... -
اشعارکوتاه”
اشعار کوتاه خاموش است بی تو جهانم به آتش سپردم تا بسوزاند رویای نبودنت را در کوچهی تنهایی #رویااحمدی(آلما) #چامک بایدگریخت از هجوم درد دراین وارونهی روزگار خفه میشود رویای زندگی درگلوگاه سکوت #رویا_احمدی(آلما) #چامک خانهی کاهگلی تنهایی من مشرف به خیابانی تنگ وبخت برگشته است که مدام میکوبد نیامدنت را بردیواردلم #رویااحمدی(آلما) #چامک کمیآنطرف تر قایقی ازعشق انتظارمارا میکشد کافیست دل به دریا بزنیم #رویااحمدی(آلما) #چامک از پا درآورده ام دنیارا درپی سایهی تنهاییم خداهم اشک بک لینک میریزد .. #رویا_احمدی #چامک دست روی دلمنگذار سالهاست میزبان تنهایی... -
گنجشک
حالا هی به من نوک نزن تو هم مثل همه ی گنجشکها روزی سر از صدای فرهاد در می آوری و آن وقت به ساطوری که هیچ سطری نمی داند می گویی : پس این سلاخ دیوانه چرا سرودی نمی سازد ؟ البته به تو حق می دهم رزها رازشان را به باد گفتند موج ها دردشان را به رود و برگهای بیدار به خواب زمین پیوستند ! به تو حق می دهم گنجشکی که بالش را به بهانه ای شکسته و پایش را به پنداری بسته اند گنجشکی... -
بُتپرست
با تو دلم چه بیخبر از هر چه هست بود از بس که مستِ بادهیِ جامِ الست بود دل اعتنا به خرید بک لینک دائمی ماهِ فروزان نداشت هیچ پیشِ فروغِ رویِ تو، مَه بس که پست بود بویِ تو را خمار نه کم بود جان و دل چشمت به فتحِ قلعهیِ دل چیره دست بود روحم خمارِ دلکَشیِ عِطرِ جانفزات جانم اسیر عشق تو بی بند و بست بود در قبض و بسط، قلبِ من از فرطِ صَحو و سُکر مانند آن که از خود و عالَم گسست،... -
زندگی حالت آنرمالی ست
همگی تنگی نفس داریم، زندگی حالت آنرمالی ست خانه هامان پر از وسیله شده،پس چرا زندگی چنین خالی ست؟! عقربه می رود عقب انگار، حرکت ما به جای رو به جلو شده درگیر ارتجاع و زمان خسته از التهاب بی حالی ست چشم بر راهمان نشسته خدا، شاید از آسمان خبر گیریم روح خاکی ما ولی امروز سخت درگیر بی پر و بالی ست قحطی اشک و روشنی ها در سرزمین نگاهمان آمد ذهن مان هم که تحت اشغال لشکر وهم های پوشالی خرید بک لینک ست استوری ها...
تن آدمی شریف است، به جان آدمیت – سعدی
تن آدمی شریف است، به جان آدمیت نه همین لباس زیباست، نشان آدمیت تن آدمی شریف است، به جان آدمیت نه همین لباس زیباست، نشان آدمیت اگر آدمی به چشم است...جملات حکیمانه از سعدی
نفس پرور، هنروری نیاید و بی هنر، سروری را نشاید. سعدی دنیا نیرزد به آنکه پریشان کنی دلی. سعدی همه کس را عقل خود به کمال نماید و فرزند خود به جمال. سعدی مشک...خوشا کسی که زعشقش دمی رهائی نیست – عبید زاکانی
خوشا کسی که زعشقش دمی رهائی نیست غمش ز رندی و میلش به پارسائی نیست دل رمیدهی شوریدگان رسوائی شکستهایست که در بند مومیائی نیست ز فکر دنیی و عقبی فراغتی...شب همه بی تو کار من شکوه به ماه کردنست – شهریار
شب همه بی تو کار من شکوه به ماه کردنست روز ستاره تا سحر تیره به آه کردنست متن خبر که یک قلم بی تو سیاه شد جهان حاشیه رفتنم دگر...بیداد رفت لاله بر باد رفته را – شهریار
بیداد رفت لاله بر باد رفته را یا رب خزان چه بود بهار شکفته را هر لاله ای که از دل این خاکدان دمید نو کرد داغ ماتم یاران رفته را...نفس پرور، هنروری نیاید و بی هنر، سروری را نشاید – سعدی
نفس پرور، هنروری نیاید و بی هنر، سروری را نشاید. سعدی دنیا نیرزد به آنکه پریشان کنی دلی. سعدی همه کس را عقل خود به کمال نماید و فرزند خود به جمال. سعدی مشک...شکسته وارم و دارم دلی درست هنوز – هوشنگ ابتهاج
شکسته وارم و دارم دلی درست هنوز وفا نگر که دلم پای بست توست هنوز به هیچ جام دگر نیست حاجتِ ای ساقی که مستِ مستم از آن جرعه ی نخست...اگر تو فارغی از حال دوستان یارا – سعدی
اگر تو فارغی از حال دوستان یارا فراغت از تو میسر نمیشود ما را تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش بیان کند که چه بودست ناشکیبا را بیا که...تا خیال دلکشت گل ریخت در آغوش چشم – هوشنگ ابتهاج
تا خیال دلکشت گل ریخت در آغوش چشم صد بهارم نقش زد بر پرده یِ گل پوش چشم مردم بیگانه را یارای دیدار تو نیست خفته ای چون روشنایی گرچه در...برچسب ها
- بیدل دهلوی (11)
- اشعار صائب تبریزی (10)
- شهریار (52)
- شعر سعدی (16)
- شعر سیمین بهبهانی (7)
- شعر شهریار (11)
- اشعار سعدی (20)
- صائب تبریزی (10)
- سیمین بهبهانی (7)
- اشعار سیمین بهبهانی (7)
- شعر (10)
- سعدی (25)
- اشعار شهریار (10)
- شعر وحشی بافقی (8)
- وحشی بافقی (13)
- شعر صائب تبریزی (10)
- عبید زاکانی (8)
- اشعار وحشی بافقی (10)
- مولانا (23)
- عشق (13)

سایت پیش بینی
کازینو
سایت شرط بندی زنده
سایت شرط بندی ایرانی
bet303.casino
bakht.cm
bet303.bet
شرط بندی آنلاین
بت ۴۰۴
سایت بازی انفجار با درگاه مستقیم
یک بت
borobet
وان ایکس
1x سایت
plinkobet.casino
سایت بت
borobet پیش بینی
سایت بازی تاس
1xbet farsi
betvarzesh
pishbini
pasoor
حکم انلاین
بت فارسی
فوتبال ۱۱
فوتبالیستا
توتو ایران
jetbetapk.app
بت ۹۰
1ایکس بت
سایت جت بت
ایرانیان کازینو
ایرانیان پوکر