-
اسکله
اسکله کمی که دقت میکردی حتما میفهمیدی عباس چرا حوصله ی اسکله رو نداشت؛ آخه قایق شون سوراخ شده بود و اونا لنگ مونده بودن لایسنس نود۳۲ کی میخواست بره دریا و ماهی صید کنه البته اول باید قایق درست میشد بابای پیر و بیمارش یا مادر ی که تو کار خونه مونده بود عباس رفت سراغ کسی که بیاد و تعمیرش کنه اون قایق لعنتی رو چیزی به شب نمونده بود و قایق بی روحی که رو دست عباس و خانواده اش مونده بود غروب دلگیر اسکله و... -
یلدا
یلدا یادباد شبهایی که کرسی، مرکز دنیای کودکی مان بود و دورِ آن، درازای آخرین شب پاییز را گیسوانی برفی و ریشی سفید روشن می کرد. حلقه های زنجیر ثروت انسانی مان، یک به یک به هم پیوسته و کلاف اصالتمان به حضور ریز و درشت آدمیانی از جنس اعتماد و انسانیت و عشق، تنیده می شد. ریسه رفتن کودکان، قهقهه های زنان، خندهٰ مردان و در هم آمیختن گاه به گاهِ آنها از یک سو، سفره و سینی رنگارنگ میوه و طعام که هر یک از حاضرین، رنگی... -
در خصوص شب یلدا
در خصوص شب یلدا شب یلدا یا شب چله یکی از اعیاد باستانی ایران می باشد. شب یلدا شب اول دیماه که درنیمکره شمالی طولانی ترین شب است. ایرانیان در زمان قبل از زرتشت در دورهی میترائیسم به پاس بزرگداشت مهروروشنایی وپاکی بر گزار می کردند. واژه یلدا از ریشه سریانی برگرفته شده و معنی ان میلاد یا ولادت است یعنی ولادت خورشید. اتفاقی که در شب اول زمستان می افتد خورشید در بیشترین فاصله با مدار سماوی قرار گیرد و همین اتفاق باعث می شود طولانی ترین شب... -
آخر آن کجاست؟
آخر آن کجاست؟ آدمی که خودش را دوست نداشته باشد، نمیتواند دیگری را دوست بدارد. کسی که از دیگران متنفر است، چون خودش را بسیار دوست دارد نمیتواند دیگری را با ارزشتر از خود ببیند، اما روزی میرسد که قادر است دیگری را هم دوست بدارد. چون هیچ چیز دائمی و ثابت نمیماند. بهترین حالت، خرید بک لینک مابین این دو شرایط است که بدست آوردن آن به خود فرد بر میگردد که چگونه انتخاب کند. اگر بیزار از خویشتن باشیم و تلاش کنیم تا وجود خودمان را بپذیریم... -
ایجاز در شعر سپید
ایجاز در شعر سپید بسم الله الرحمن الرحیم الان که بحث فرم و ساختار را در شعر سپید فارسی تمام کرده ام وارد مبحث جدیدی میشویم ( ایجاز در شعر سپید فارسی) ایجاز، یکی از دیرینهترین و تأثیرگذارترین ابزارهای بلاغی در زبان فارسی و عربی است که به معنای فشردگی بیان و رساندن بیشترین معنا با کمترین واژگان است. این ویژگی که ریشه در سنتهای غنی سخنوری و شاعری دارد، در بستر شعر سپید فارسی، که از حدود دهه ۱۳۳۰ شمسی شکوفا شد، تحولی کیفی یافت و معنایی نو... -
پنجره
پنجره نگاهم از آینه میلغزد و روی طاقچهی غبارگرفته، کنارِ پنجره فرود میآید. آن قایق چوبینِ ناتمام. سالها پیش تراشیدمش، با سودای سفری که هرگز آغاز نشد. هر روز غبارش را میگیرم، انگار که بخواهم آن را تا لبِ یک دریای خیالی بکشانم. اما روح من از جنس ساحل است، نه طوفان. امشب میدانم: این قایق را باید شکست، پیش از آنکه اقیانوسِ نرفته، مرا در هم بشکند. این تسلیم، بهترین بک لینک عینِ پذیرش است. نفسی که برمیآید، آه نیست؛ بخارِ یک روحِ بیمعجزه است که روی شیشهی...
سعدیا! چون تو کجا نادره گفتاری هست؟ – ملک الشعرای بهار
سعدیا! چون تو کجا نادره گفتاری هست؟ یا چو شیرین سخنت نخل شکرباری هست؟ یا چو بستان و گلستان تو گلزاری هست؟ هیچم ار نیست، تمنای توام باری هست مشنو ای...شب من پنجره ای بی فردا روز من قصه ی تنهایی ها – اردلان سرفراز
شب من پنجره ای بی فردا روز من قصه ی تنهایی ها مانده بر خاک و اسیر ساحل ماهی ام ، ماهی دور از دریا پای من خسته از این رفتن...برشو ای رایت روز از در شرق – ملک الشعرای بهار
برشو ای رایت روز از در شرق بشکف ای غنچهٔ صبح از بر کوه دهر را تاج زر آویز به فرق کامدم زین شب مظلم بهستوه ای شب موحش انده گستر...یا که به راه آرم این صید دل رمیده را – ملک الشعرای بهار
یا که به راه آرم این صید دل رمیده را یا به رهت سپارم این جان به لب رسیده را یا ز لبت کنم طلب قیمت خون خویشتن یا به تو...خوشا دردی که درمانش تو باشی – فخرالدین عراقی
خوشا دردی که درمانش تو باشی خوشا راهی که پایانش تو باشی خوشا چشمی که رخسار تو بیند خوشا ملکی که سلطانش تو باشی خوشا آن دل که دلدارش تو گردی...داند آنکس که ز دیدار تو برخوردار است – رضی الدین آرتیمانی
داند آنکس که ز دیدار تو برخوردار است که خرابات و حرم غیر در و دیوار است ای که در طور ز بیحوصلگی مدهوشی دیده بگشای که عالم همهگی دیدار است...به دادم برس ای اشک – اردلان سرفراز
به دادم برس ای اشک دلم خیلی گرفته نگو از دوری کی نپرس از چی گرفته منو دریغ یک خوب به ویرونی کشونده عزیزمه تا وقتی نفس تو سینه مونده تو...بوي موهات زير بارون – اردلان سرفراز
بوي موهات زير بارون بوي گندم زار نمناك بوي سبزه زار خيس بوي خيس تن خاك جاده هاي مهربوني رگاي آبي دستات غم بارون غروب ته چشمات تو صدات قلب تو...ساقی، ز شکر خنده شراب طرب انگیز – فخرالدین عراقی
ساقی، ز شکر خنده شراب طرب انگیز در ده، که به جان آمدم از توبه و پرهیز در بزم ز رخسار دو صد شمع برافروز وز لعل شکربار می و نقل...برچسب ها
- اشعار صائب تبریزی (10)
- شعر صائب تبریزی (10)
- اشعار سیمین بهبهانی (7)
- اشعار شهریار (10)
- شعر شهریار (11)
- شعر سیمین بهبهانی (7)
- عشق (13)
- شعر (10)
- وحشی بافقی (13)
- شعر وحشی بافقی (8)
- سیمین بهبهانی (7)
- سعدی (25)
- اشعار سعدی (20)
- عبید زاکانی (8)
- بیدل دهلوی (11)
- صائب تبریزی (10)
- شهریار (52)
- مولانا (23)
- اشعار وحشی بافقی (10)
- شعر سعدی (16)