-
بنفشه زلف من ای سر و قد نسرین تن – رهی معیری
بنفشه زلف من ای سر و قد نسرین تن که نیست چون سر زلف بنفشه و سوسن بنفشه زی تو فرستادم و خجل ماندم که گل کسی نفرستد بهدیه زی گلشن بنفشه گرچه دلاویز و عنبر آمیز است خجل شود بر آن زلف همچو مشک ختن چو گیسوی تو ندارد بنفشه حلقه و تاب چو طره تو ندارد بنفشه چین و شکن گل و بنفشه چو زلف و رخت به رنگ و به بوی کجاست ای رخ و زلفت گل و بنفشه من به جعد آن نکند کاروان... -
دردم از یار است و درمان نیز هم دل فدای او شد و جان نیز هم – حافظ شیرازی
دردم از یار است و درمان نیز هم دل فدای او شد و جان نیز هم این که میگویند آن خوشتر ز حسن یار ما این دارد و آن نیز هم یاد باد آن کو به قصد خون ما عهد را بشکست و پیمان نیز هم دوستان در پرده میگویم سخن گفته خواهد شد به دستان نیز هم چون سر آمد دولت شبهای وصل بگذرد ایام هجران نیز هم هر دو عالم یک فروغ روی اوست گفتمت پیدا و پنهان نیز هم اعتمادی نیست بر کار جهان بلکه بر... -
يه روز غروب، توی کوچه ها بارون می اومد، چيک چيک، صدای گريه ناودون می اومد – اردلان سرفراز
يه روز غروب، توی کوچه ها بارون می اومد، چيک چيک، صدای گريه ناودون می اومد بارون دونه دونه، از هر سو روون بود، مرغ خسته اون شب کنج آشيون بود هنوز اون روز فراموشم نمی شه، که با دست قشنگت روی شيشه کشيدی عکس قلبی و نوشتی، واسه امروز و فردا و هميشه يه روز رفتی، همون روز زمستون، تنها موندم، نشستم زير بارون مثل خورشيد که توی ابرا می ميره، رفتی تا باز دلم از غم بگيره مثل خورشيد که توی ابرا می ميره، رفتی تا باز دلم... -
خیالانگیز و جانپرور چو بوی گل سراپایی – رهی معیری
خیالانگیز و جانپرور چو بوی گل سراپایی نداری غیر از این عیبی که میدانی که زیبایی من از دلبستگیهای تو با آیینه دانستم که بر دیدار طاقت سوز خود عاشقتر از مایی به شمع و ماه حاجت نیست بزم عاشقانت را تو شمع مجلسافروزی تو ماه مجلسآرایی منم ابر و تویی گلبن که میخندی چو میگریم تویی مهر و منم اختر که میمیرم چو میآیی مراد ما نجویی ورنه رندان هوسجو را بهار شادیانگیزی حریف باده پیمایی مه روشن میان اختران پنهان نمیماند میان شاخههای گل مشو پنهان که... -
نقابی بر افکن ز پی امتحان را – رضی الدین آرتیمانی
نقابی بر افکن ز پی امتحان را که تا بینی از جان لبالب جهان را چو در جلوه آیی بدین شوخ و شنگی برقص اندر آری زمین و زمان را بروی زمین مهروار ار بخندی بزیر زمین درکشی آسمان را من از حسرت رویش از هوش رفتم خدایا شکیبی تماشاکنان را به دل زان نداریم یک مو گرانی که بر سر کشیدیم رطل گران را بهارت دلا کس ندانست چون شد بهر حال دریاب فصل خزان را فراموش کردند از مهربانی چه افتاد یاران نامهربان را از آن نام... -
آن ستمگر، که وفای مَنَش از یاد برفت آتش اندر منِ مِسکین زد و چون باد برفت – اوحدی مراغه ای
آن ستمگر، که وفای مَنَش از یاد برفت آتش اندر منِ مِسکین زد و چون باد برفت گر چه میگفت که: از بند شما آزادم همچنان بندهٔ آنیم، که آزاد برفت او چو برخاست غم خود به نیابت بنشاند تا نگویی که: سپهر از بر بیداد برفت از من خسته به شیرین که رسانَد خبری؟ کز فراق تو چها بر سر فرهاد برفت! پیش ازین در دل من هر هوسی بگذشتی دل بدو دادم و دانم همه از یاد برفت اوحدی، از غم او ناله نمیباید کرد سهل کاریست...
من بیمایه که باشم که خریدار تو باشم – سعدی
من بیمایه که باشم که خریدار تو باشم حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم تو مگر سایه لطفی به سر وقت من آری که من آن...شعر زدن یا مژه بر مویی گره ها – نیما یوشیج
از بهترین شعرهای نیما یوشیج : زدن یا مژه بر مویی گره ها به ناخن آهن تفته بریدن ز روح فاسد پیران نادان حجاب جهل ظلمانی دریدن به گوش کر شده...صدای سوز دل شهریار و ساز حبیب – شهریار
صدای سوز دل شهریار و ساز حبیب چه دولتی است به زندانیان خاک نصیب به هم رسیده در این خاکدان ترانه و شعر چو در ولایت غربت دو همزبان غریب روان...ما گدایان خیل سلطانیم شهربند هوای جانانیم – سعدی
ما گدایان خیل سلطانیم شهربند هوای جانانیم بنده را نام خویشتن نبود هر چه ما را لقب دهند آنیم گر برانند و گر ببخشایند ره به جای دگر نمیدانیم چون دلارام...بسیار گرم پیش منه در هلاک ما – وحشی بافقی
بسیار گرم پیش منه در هلاک ما اندیشه کن ز حال دل دردناک ما زهر ندامتیست که بردیم زیر خاک این سبزهای که سر زده از روی خاک ما مغرور حسن...دوبیتی های باباطاهر – سری چهارم
اگر دستم رسد بر چرخ گردون از او پرسم که این چین است و آن چون یکی را میدهی صد ناز و نعمت یکی را نان جو آلوده در خون بابا...دوبیتی های باباطاهر – سری سوم
من آن شمعم که اشکم آتشین بی که هر سوته دلی حالش همین بی همه شب گریم و نالم همه روز بیته شامم چنان روزم چنین بی …………. زدست عشق هر...شوقيست غالب بر دلم ازنو، به دل جا کرده ای – وحشی بافقی
شوقيست غالب بر دلم ازنو، به دل جا کرده ای جانم گرفته در ميان عشق هجوم آورده ای ای صيد کش صياد من تاب کمندت بازده تا...من از آن روز که دربند توام آزادم – سعدی
من از آن روز که دربند توام آزادم پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم همه غمهای جهان هیچ اثر مینکند در من از بس که به دیدار عزیزت شادم خرم...پربازدیدترین مطالب
- ماه گذشته
- سه ماه گذشته
- کل
هتلهای لاکچری در استانبول
42 بازدید
قیمت روز خودروهای داخلی در آذر ۹۹
153 بازدید
شعر شب یلدا از حافظ
116 بازدید
آینه چون نقش تو بنمود راست – نظامی گنجوی
12288 بازدید
شعر من زنم – سیمین دانشور
11060 بازدید
گر مرا ترک کنی من زغمت می سوزم – شهریار
5727 بازدید
آمدی درخواب من دیشب چه کاری داشتی – شهریار
3474 بازدید